نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

   نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

    گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

بخت عشاق را بد بریده اند.چرا که از ازل تا به ابد،عاشقی را به صبوری پیوند زده اند،زمان محک خوبی است.سره از ناسره در کشاکش صبوری عشاق عیان می شود،اگر نه هر هوسی عشق می شد و به قداست می رسید

۲ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

نقشه هر ساختار سیاسی را می توان بر مبنای مدل های مادر و الگوی های مختلفی ترسیم کرد و به وسیله آنها به توصیف جغرافیا و مساحت واحدی پرداخت.یکی از این مدل های مادر (که بنیادی ترین آنها نیز هست)الگوی هرم قدرت است.این الگو از این جهت بنیادی ترین مدل فرض می گردد که بنیاد خود را پیرامون مفهوم اصلی و محوری سیاست یعنی قدرت قرار داده و رده بندی لایه های پیشنهادی خود را بر مبنای میزان قدرت آنها در نظر گرفته است.الگوی هرم قدرت بر همین مبنا در سطوح خود چهار لایه افقی را در نظر می گیرد:

  1. در تحتانی ترین سطح،افکار عمومی به معنای موقعیت نظرگاه توده ای و بدون شکل به قدرت قرار دارد.لایه مذکور که در برگیرنده توده و عامه مردم است،نظری غیر رسمی و غیر حرفه ای به سیاست دارند که غالباً بدون شکل بوده و تنها با تکنیک های نظر سنجی و در آستانه های فرایندهای از قبیل انتخابات(مراجعه به آرای عمومی)قابل دست رسی است.تنها نهاد اجتماعی موجود در این سطح خانواده است که اصالتاً نهادی سیاسی(معطوف به کسب قدرت)نیست.
  2. در سطحی بالاتر جامعه مدنی به معنای عرصه نهادهای اجتماعی،مستقل از قدرت و در عین حال موثر بر آن قرار دارد.این لایه در برگیرنده نخبگان فرهنگی و روشنفکران بوده،نظری غیر رسمی و نیمه حرفه ای به سیاست دارند و می توان با ارزیابی مواضع انجمن ها و سندیکاها و مطبوعات مستقل،دیدگاه سیاسی آن را بدست آورد.

    3. در سومین سطح،جامعه سیاسی به معنای قلمرو نهادهای سیاسی موثر بر قدرت قرار دارد که در برگیرنده نخبگان سیاسی و سیاست مداران بوده و نظری نیمه رسمی اما تمام حرفه ای به سیاست دارند.جامعه سیاسی عرصه رقابت احزاب سیاسی است و به مثابه ی یک صفحه شطرنج در دو سوی آن بازیگران(برنده و بازنده)قرار دارد.

   4. سرانجام در فوقانی ترین سطح،نهاد دولت به عنوان مظهر تامه و فائقه قدرت سیاسی قرار دارد که در برگیرنده نخبگان اداری(مدیران)بوده و نظری تمام رسمی و تمام حرفه ای نسبت به سیاست دارد.

ساختار ترسیم شده فوق برای هرم قدرت،گویای جوامعی است که از لحاظ سیاسی«توسعه یافته»محسوب می گردد.در این جامعه نوعی تقسیم کار سیاسی به وجود آمده و پیدایش هر لایه از هرم قدرت در حقیقت محصول احساس نیاز به تخصصی بوده که بر عهده آن گذاشته شده است.اما در جوامع توسعه نیافته و نیز در حال توسعه،هرم قدرت را باید به اشکال دیگری ترسیم کرد:

أ‌.در جوامع توسعه نیافته به دلیل عدم تقسیم کار سیاسی و تجمع قدرت در یک هسته مرکزی،هرم قدرت دو بخش و دو لایه راس و قاعده بیشتر ندارد.

در قاعده این هرم توده های مردم،روشنفکران و نیز سیاست مداران مستقل از قدرت قرار دارند و در راس آن حکام،مدیران اداری،سیاست مداران و روشنفکران وابسته به قدرت(نمودار شماره دو)قرار دارند.این هرم قدرت دو قطبی البته خاص جوامع توسعه یافته نیست و در برخی جوامع توسعه یافته و مدرن با سرمشق های حاکمیت تمامیت خواه(توتالیتر/فاشیستی)نیز یافت می شود.در حقیقت هرم قدرت دو قطبی در کلیه جوامع توده ای(توده وار)که در آن نهادهای خارج از اقتدار دولت تشکیل نشده و یا منحل شده اند یافت می شود،چه آن جامعه سنتی باشد(استبداد سلطانی) و چه مدرن(دیکتاتوری جدید)

ب‌.    در جوامع «در حال توسعه»(یا جوامع در حال گذار از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن)تعداد لایه های افقی قدرت افزایش یافته و به پنج لایه افزایش می یابد.لایه پنجم در برگیرنده بقایای حاکمیت سنتی بوده است که به تدریج با پوست اندازی جامعه از سنت به مدرنیته دفع می شود.اما تا مدت زمان مشخصی هم چنان در قالب یک دولت سایه به فعالیت خود ادامه می دهد.این لایه که ما از آن به «حکومت»یاد خواهیم کرد بزرگترین تضاد را با نهاد دولت خواهد داشت.

همان گونه که می دانید دولت مفهوم جدیدی در علوم سیاسی است که در جهان مدرن به حداقل اقتدار از حیث کمیت بسنده کرده است.دولت معاصر در برگیرنده ای مولفه های قلیل اما مهمی از قدرت سیاسی است که از آن به منابع انحصاری قدرت یاد می شود و اجمالاً در برگیرنده قوه قهریه(ارتش)و دستگاه های دیپلماسی است.این دو منبع انحصاری حتی در لیبرال ترین جوامع متعلق به دولت است اما دولت موظف است از این دو منبع تنها در جهت مفهوم امنیت ملی و عمومی بهره جوید.جهت نظارت بر حسن اجرای این وظیفه مقادیر معتنابهی از قدرت در نهادهای دیگر و لایه های زیرین جوامع توسعه یافته توضیح گشته است که راه را بر سوء استفاده دولت از منایع انحصاری قدرت می بندد.این در حالی است که حکومت(قرینه سنتی دولت در هرم قدرت)معنای جز تجمع کلیه مولف های قدرت برای خود نمی پذیرد.نهاد حکومت در جوامع در حال توسعه در همان شرایطی که در حال دفع و خروج از هرم قدرت است،دست به ایجاد دولت سایه می زند و می کوشد اقتدار دولت را محدود و اقتدار توزیع شده در لایه های زیرین آن را نابود کند.جهت تفهیم هرچه بهتر این بحث به نمونه های از جوامع سه گانه فوق:توسعه نیافته،در حال توسعه و توسعه یافته اشاره می شود.

  1. جامعه فرانسه به عنوان یک جامعه توسعه یافته سیاسی در ترسیم هرم قدرت خود از نمودار شماره یک پیروی می کند.در این جامعه افکار عمومی،انجمن های اجتماعی،احزاب سیاسی و نیز دولت،هر یک دارای شرح وظایف مشخص و معینی هستند که در حقیقت محصول توزیع قدرت در آنها متبلور شده است.
  2. جامعه ایران به عنوان یک جامعه در حال توسعه سیاسی در ترسیم هرم قدرت خود از نمودار شماره سه پیروی می کند.در این جامعه در عین شکل گیری تدریجی هر یک از چهار نهاد مرسوم جوامع توسعه یافته اعم از افکار عمومی انجمن های اجتماعی(مانند کانون نویسندگان ایران)،احزاب سیاسی(مانند حزب کارگزاران سازندگی ایران) و دولت،نهاد پنجمی نیز یافت می شود که دارای ساختاری مشابه دولت و به تعبیری موازی با آن است.(نهاد ولایت فقیه)نهاد حکومت در ساختار حکومتی ایران به عنوان میراث دائم موقعیت سنت در برگیرنده منابع عمده ای از قدرت است که اقتدار دولت و قدرت لایه های زیرین هرم را نیز محدود می سازند.در بررسی همین نمودار لازم است که به نمونه های مشابهی از جوامع در حال توسعه نیز اشاره کنیم که در برگیرنده نهادهای مشابهی از نوع نهاد پنجم بوده اند و در گذر زمان آن را حذف و یا منحل کرده اند.نهاد سلطنت در ایران پیش از 1357 نمودی از حذف نماد پنجم و نهاد سلطنت در انگلستان پس از انقلاب با شکوه نمودی از انحلال آن است.
  3. جامعه عربستان به عنوان یک جامعه توسعه نیافته در ترسیم هرم قدرت خود از نمودار شماره دو پیروی می کند.در این جامعه هیچ حائلی و فاصله ای میان نهاد حکومت و مردم قرارنداردوحکومت بلاواسطه بر مردم که به شکل توده های پراکنده(رعیت)زندگی می کنند اعمال اقتدار می نماید.در جامعه عربستان حتی نخبگان نیز مجبور به پناه بردن  به یکی از این دو بافت فوقانی و تحتانی هستند.

نوشته های فوق برگردان بخشی از کتاب«پدرخوانده و چپ های جوان»محمد قوچانی سردبیر ماهنامه «مهرنامه» است.

1.  

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۳
رضا حیدری


 


تمام جریان های سیاسی فعال در حیات اجتماعی هر جامعه ای خواهان به دست گیری سکان مدیریتی و اجرایی منطبق با دیدگاه های خود هستند و این اصلی است استوار. اگر نگاهی به فرایند به دست گیری قدرت در میان نیروهای سیاسی کشورهای اروپایی و امریکا بیندازیم متوجه خواهیم شد که در این کشورها شاهد چرخ گفتمان[1] مدیریتی نیستم و آن چیزی که از رهگذر فرایند دموکراسی که در این کشورهای به وجود می آید به راس کار آمدن دولت های اجرایی هستند. در واقع این کشورها از مرحله نظام سازی گذر کرده اند و از این روست که در بسیاری از مولفه های مدیریتی خود دارای ثبات و برنامه ای مدون و مشخص هستند حال اگر نیم نگاهی به فرایند فعالیت های سیاسی بعد از انقلاب اسلامی داشته باشیم شاهد خواهیم بود که روی کار آمدن هر دولتی مساوی با اجرای یک گفتمان مدیریتی متفاوت بوده است از این روست که نمی توان به درستی برنامه های بلند مدت را در حوزه های اجرایی کشور تدوین و به اجرا گذاشت در واقع بر خلاف آن چیزی که در کشورهای غربی صورت گرفته است انقلاب اسلامی در دوران حیات خود نتوانسته است که گفتمان غالب داخلی خود را تبیین کند. چرا که گفتمان خارجی انقلاب اسلامی که همان اصل سازش ناپذیری با مستکبرین و حمایت از مظلومین، هر چند با افت و خیز اما کاملاً تئوریزه گردیده است.

بعد از بحران جنگ، سه دولت به راس کار آمده اند که هر یک دارای گفتمانی مخصوص به خود بوده اند؛ خرده گفتمان سازندگی با شعار توسعه اقتصادی با نگاه به برنامه های اقتصادی لیبرالیستی، گفتمان دوم خرداد با شعار توسعه سیاسی و با نگاه به اجرای برنامه های جامعه شناختی غربی و در نهایت روی کارآمدن گفتمان اصولگرایی با نگاه به عدالت محوری و پیشرفت مادی و معنوی با تکیه به شعارهای انقلاب اسلامی.

واقع امر این است که مولفه های مدیریت اجرایی کشور (اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی و خارجی) با روی کار آمدن هر دولت کاملاً تفاوت کرده است و گاه روند امور به صورت تناقض با دولت قبلی به اجرا درآمده است.

با گذر از این مقدمه این سوال پیش می آید که آیا جمهوری اسلامی ایران در دهه چهارم حیات اجتماعی خود توانسته است که گفتمان مدیریتی داخلی خود را ثبیت کند؟ و اینکه کدام گفتمان توانسته است در این بین خود را به عنوان گفتمان هژمونیک جامعه مطرح کند و خود را بازتولید کند؟

به صورت کلی تحلیل گفتمان به صورت های مختلفی از سوی متفکرین گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است که مهمترین رویکرد های آن ها عبارتند از:

1. رویکرد ساختار گرایانه

2. رویکرد کارکردگرایانه

3. رویکرد معرفت شناسانه

4. تحلیل انتقادی گفتمان

5. رویکرد پساساختار گرایانه

6. تحلیل گفتمانی لاکلا و موفه به عنوان کاربردی ترین رویکرد پساساختار گرایانه در سیاست[2]

در واقع نظریه گفتمان به بررسی نقش و اعمال و عقاید اجتماعی معنا دار در زندگی می پردازد و مفهوم آن در برگیرنده تمام اعمال سیاسی و اجتماعی از جمله نهاد ها و سازمان هاست[3]و برآن است تا چگونگی پیدایش، بسط و تحول اندیشه را به عنوان یک گفتمان سازنده درک و تبیین کند چرا که بر اساس این نظریه معانی واژه ها، اشیاء و فعالیت ها در صورتی قابل فهم خواهند بود که در حوزه گفتمانی خاص قرار گیرند[4]

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۱ ، ۱۷:۵۳
رضا حیدری