نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

   نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

    گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

بخت عشاق را بد بریده اند.چرا که از ازل تا به ابد،عاشقی را به صبوری پیوند زده اند،زمان محک خوبی است.سره از ناسره در کشاکش صبوری عشاق عیان می شود،اگر نه هر هوسی عشق می شد و به قداست می رسید

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

این یادداشت برای «خبرنامه دانشجویان ایران» نگاشته شده است.

فیش گیت، یکی از پرتکرار ترین مسائل در گفتگو های دو و یا چند طرفه میان مردم است. مسئله ای که با انتشار چند فیش حقوقی مسئولین بیمه مرکزی شروع شد و به صورت دومینوی وحشتناک پیش رفت. اول در فضای مجازی غوغا کرد و بعد از آن  دامنه و ضریب اجتماعی به خود گرفت. نهایتاً در مدت کوتاهی به یک مسئله یا یک بحران ملی بدل شد.

این نکته را باید در همین ابتدای نوشته عرض کرد که جدای از هر گونه تحلیل، جناح گیری سیاسی و... جدا این مسئله یک رسوایی جدی برای دولت روحانی بوده است. دولتی که مدعی بوده که خزانه خالی تحویل گرفته است و حتی در پرداخت حقوق کارمندان خود نیز با مشکل مواجه شده است. دامنه این مسئله آنقدر بالا و ضریب اجتماعی آن آنقدر در هم تنیده و پیچیده شد که حتی تکنیسین های رسانه ای دولت نیز نتوانستند ذهن مردم را به مسئله ای غیر از آن جلب کنند و حتی هیچ رویدادی نیز نمی توانست توسط این عزیزان خلق شود که درجه ای از  اعتبار به این اندازه داشته باشد.

هر چه که هست، روحانی  و دولت او بازنده اصلی این جریان بودند. اما بدیهی است که ظهور فیش های میلیونی به یکباره صورت نگرفته است. این زیاده خواهی در برخی از مدیران دولتی به یقین پروسه ای چندین ساله بوده است که امروز بخشی از آن به یکباره در پیش چشم های مردم قرار گرفته است.

به بیان ساده تر شروع این پروسه را می توان پس از پایان جنگ تحمیلی دانست. جامعه ایران در حین جنگ شرایط بسیار مناسبی برای اصلاح رویه های اشتباه بروکراتیک دوره پهلوی و جبران نقصان های مدیریتی بعد از آن بود. وضعیت اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... به سمت الگویی مناسب پیش برود. در شرایط جنگی به دلیل محدودیت های موجود عدم اسراف و صرف دقیق هزینه به شدت در دستور کار بود و می توانست باشد، جامعه و مردم نیز با توجه به درک درست از شرایط جنگی محدودیت ها را پذیرفته بودند و این موجب شده بود که الگوی مصرف از سوی مردم اصلاح شده و بهبود پیدا کند و از سوی دیگر مسئولین نیز به همین دلیل به سمت بازدهی بیشتر و بهتر سوق داده شده بودند. اما چه شد که این وضعیت ایده آل برای برنامه ریزی های اقتصادی و توسعه ای از بین رفت.

به اعتقاد نگارنده یکی از دلایل اصلی آن حضور دولت کارگزاران سازندگی ( البته با احترام به خدمات انجام داده) است. جدای از تفکرات لیبرالیستی این دولت و شخص هاشمی رفسنجانی، رفتار این دولت در بحث ایجاد رفاه بیشتر آن هم با تاکید زیاد بر مصرف بسیار جای سوال دارد.

هاشمی رفسنجانی روز 18 آبان  1368 در خطبه های نماز جمعه تهران گفت: «اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولین ما به "مانور تجمل" روی آورند»

همین تفکر کافی بود تا درب های اقتصادی کشور به روی کالاهای خارجی عموماً مصرفی باز شود. کارخانجات پاناسونیک، سونی، هیوندایی، شارپ و... وارد کشور شد و هر روز کارخانجات تولیدی و پر قدرت ایرانی مانند پارس خزر، صاایران، ارج و... رو به ضعف و تعطیلی گذاشتند.

در واقع این وضعیت مدیریت صنعتی کشور بود. مصرف جای تولید را گرفت و امروز پس از قریب به 30 سال شاهد آفات آن در عرصه های مختلف هستیم. کارگر ایرانی هر روز بیکارتر از دیروز، صنعت گر ایرانی ناامید، نیروی جوان در حال هدر رفت اما جیب دلالان و بازرگان ها هر روز پر تر و وضعیت اقتصادی کشورهای کره و ژاپن و غیره و ذالک هر روز بهتر از دیروز.

از طرف دیگر  این وضعیت به حوزه فکر مدیریتی کشور نیز باز شد. آنجا که هاشمی رفسنجانی در جای دیگر می گوید: وقتی که ما یک سدی را می‌سازیم و مثلا ده میلیارد خرج می‌کنیم، ممکن است از قبل آن، پانصد میلیون هم اختلاس شود. . اما این سد برای کشور می‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از این سد اختلاس یا دزدی کند  این تفکر عدم برخورد با مفسد اقتصادی و ایجاد حاشیه امن برای آنها یقینا زمینه اختلاس ها و رانت ها و حقوق های کلان را نیز به وجود خواهد آورد.

اختلاس فاضل خداد فی مابین سال 70 الی 71 انگشت حیرت بر دهان هر فردی می گذارد. مجموع تخلفی که خداداد از اسفند سال 70 تا هشتم بهمن 71 در سیستم بانکی کشور انجام داد، 123 میلیارد تومان بود. بعد از آن فساد آقای کرباسچی شهردار سابق وی به اتهام مشارکت در اختلال یک میلیارد و 453 میلیون تومان، 660 سکه بهار آزادی و 80 سکه نیم بهار آزادی، مشارکت در ارتشاء، تضییع اموال عمومی، تصرف اموال عمومی، تبانی در معاملات دولتی و دخالت در انتخابات پنجمین دوره مجلس با پرداخت 25 میلیون تومان به دو نامزد، متهم شد.

شهردار وقت تهران به اتهام برداشت 260 میلیون تومان برای ستاد یک حزب، پرداخت 25 میلیون تومان به دو نفر از نامزدهای انتخابات مجلس، برداشت 87 میلیون تومان برای خود، خرید 90 هزار دلار از حساب مدیران شهرداری و پرداخت به یک مسئول و پرداخت 50 میلیون تومان به تعدادی از مدیران شهرداری به سه سال زندان و 10 سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شد.

در واقع این نوع تفکر و این رویه مدیریتی آنقدر ناپسند بود که رهبر معظم انقلاب در آن سال ها نیز تذکراتی شفافی به دولت وقت آقای هاشمی می دهند. مقام معظم رهبری در بخشی از سخنان خود در جمع کارگزاران نظام در 23 مرداد 1370 ، فرمودند: «گاهی از جایی گزارش‌های ناامیدکننده‌ای می‌رسد و در برخی موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانی‌اش می‌نشیند رعایت کنید، سؤال می‌کنیم که چرا ماشین لوکس، نو و مدل بالا؟ می‌گویند که اشکال امنیتی داریم! چه اشکال امنیتی؟! گفت آقایان مسئول در شورای امنیت کشور یا جاهای دیگر بنشینند معین کنند و مسئله را در جایی ببرند؛ من هم اگر دخالت کنم بگویید در جایی دخالت کنم این چه وضعی است که همین طور حساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه و اداره‌ای دهها ماشین با برندهای گوناگون متعلق به مسئولان آنجا به چشم می‌ خورد چه کسی چنین چیزی را گفته است.
من اعلام می‌کنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند حق ندارند از امکانات دولتی استفاده کنند اگر ماشین دارید آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید ماشین دولتی یعنی چه؟ والله اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرا نمی‌گرفتم که مرتب ملاحظه جهات امنیتی را توصیه می‌کنند بنده با ماشین پیکان بیرون می‌آمدم
».

به یقین آنچه که امروز تحت عنوان فیش گیت در دهان مردم می چرخد سال پیش در دولت آقای هاشمی بذر آن کاشته شده بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۱
رضا حیدری

این یادداشت برای هفته نامه «مثلث» نگاشته شده است

فیش گیت، یکی از پرتکرار ترین مسائل در گفتگو های دو و یا چند طرفه میان مردم است. مسئله ای که با انتشار چند فیش حقوقی مسئولین بیمه مرکزی شروع شد و به صورت دومینوی وحشتناک پیش رفت. اول در فضای مجازی غوغا کرد و بعد از آن  دامنه و ضریب اجتماعی به خود گرفت. نهایتاً در مدت کوتاهی به یک مسئله یا یک بحران ملی بدل شد.

این نکته را باید در همین ابتدای نوشته عرض کرد که جدای از هر گونه تحلیل، جناح گیری سیاسی و... جدا این مسئله یک رسوایی جدی برای دولت روحانی بوده است. دولتی که مدعی بوده که خزانه خالی تحویل گرفته است و حتی در پرداخت حقوق کارمندان خود نیز با مشکل مواجه شده است. دامنه این مسئله آنقدر بالا و ضریب اجتماعی آن آنقدر در هم تنیده و پیچیده شد که حتی تکنیسین های رسانه ای دولت نیز نتوانستند ذهن مردم را به مسئله ای غیر از آن جلب کنند و حتی هیچ رویدادی نیز نمی توانست توسط این عزیزان خلق شود که درجه ای از  اعتبار به این اندازه داشته باشد.

هر چه که هست، روحانی  و دولت او بازنده اصلی این جریان بودند. اما بدیهی است که ظهور فیش های میلیونی به یکباره صورت نگرفته است. این زیاده خواهی در برخی از مدیران دولتی به یقین پروسه ای چندین ساله بوده است که امروز بخشی از آن به یکباره در پیش چشم های مردم قرار گرفته است.

در هر صورت سیاسی نمودن این مسئله قطعا سخیف نمودن آن بوده و هیچگاه این امکان را به وجود نخواهد آورد که به صورت علمی و دقیق تر این مسئله را تحلیل و بررسی نمود. اکثر متفکران سیاسی بر این باورند که فساد یک بیماری انکار‌ناپذیر در همه جوامع و تمامی سیستم‌های سیاسی اعم از دموکراتیک، سوسیالیستی، دیکتاتوری، فئودال و...بوده است و با کمی تسامح می‌توان عمر این بیماری اجتماعی را به قدمت تمدن بشری دانست. این معضل اجتماعی همیشه متفکران و مصلحان اجتماعی را بر آن داشته است تا برای مقابله با آن تدابیر، راهبردها و رهیافت‌های متفاوت و متنوعی را طرح‌ریزی و اجرا کنند. از این رو نظریه «مونتسکیو» اندیشمند فرانسوی قرن 18 در خصوص تفکیک قوا هم در خصوص مبارزه با فساد قابل تحلیل است چراکه وی عقیده داشت که قدرت و ثروت در هر دولتی متمرکز باشد فساد‌برانگیز است. در خصوص علل وجود فساد و پیدایش آن باید به علل روانشناختی و جامعه‌شناختی آدمی دقت کرد. تنوع طلبی، فرصت‌طلبی و طمع ذاتی آدمی ایجاد‌کننده اصلی فساد چه در حوزه ساختاری و کلان و چه در بعد فردی است.

طبق تعریف بیان شده در فرهنگ وبستر، «فساد پاداش نامشروعی است که برای ورود فرد(کارگزار دولتی) به تخلف از وظیفه محوله پرداخت می‌شود» از طرفی تقسیم‌بندی‌های متفاوتی هم از فساد صورت داده شده است. هایدن هایمر براساس تفاوت دیدگاه مردم و نخبگان سیاسی نسبت به فساد، سه نوع فساد را از هم متمایز می‌نماید: (حبیبی، 1375, ص 15)

  • فساد سیاه: کاری است که از نظر توده‌ها و نخبگان منفور است(مانند رشوه گرفتن مهندس ناظر و نادیده گرفتن معیارهای ساخت)
  • فساد خاکستری: کاری که اکثر نخبگان منفور می‌دانند اما مردم نسبت به آن بی‌تفاوت هستند(مانند کوتاهی کارمندان در اجرای قوانینی که مردم دوست ندارند و نخبگان مفید می‌دانند)
  • فساد سفید: کاری که ظاهراً خلاف قانون است ولی نخبگان و مردم مهم و مضر نمی‌دانند.

اما کلیتگارد مدل ساده زیر را برای بیان بحث فساد ارائه کرده است(تقوی، 1384):

قدرت انحصاری+ اختیار- پاسخگویی = فساد

از سویی دیگر برای مطالعه فساد به عنوان یک معظل اجتماعی رویکردهای متفاوتی نظیر «هزینه- فایده، محرومیت نسبی، رانت جویی، حامی- پیرو و...» وجود دارد که باید در زمان و ظرف خود به آن پرداخت. البته هیچگاه مقصود این نوشته، تحلیل و تبیین علل شکل گیری فساد در کشور نبوده است، چرا که این مسئله به یقین باید به صورت کاملاً دقیق و علمی مورد موشکافی علمی قرار گیرد. بلکه اشاره به این نکته است که مسئله فیش های حقوقی به عنوان «فساد سیاه» که بالاترین مرتبه از فساد است شناخته می شود که هم از سوی نخبگان و هم از سوی توده های مردم منفور است.

لازم به ذکر است که محدود کردن این مسئله به دولت(که البته مقصر اصلی این بحران خود ساخته است) تا حدودی تخفیف این کار است. جدای از انتقادات بجا و گاه بی رحمانه ای که از سوی جریان های گوناگون به دولت وارد می شود باید این مسئله را نیز مد نظر داشت که به هر صورت اقدامات اجرایی دولت در عزل تنی چند از این مدیران و هم چنین اقدامات دیگر از این دست نیز قابل تامل و تشکر است. هر چند باید این اقدام دولت را تعبیر به نوش داروی پس از سهراب دانست، اما به یقین این رفتار روحانی یک گام جلوتر از دولت مهرورزان احمدی نژاد هست که کابینه را خط قرمز خود دانست و با مشکلات مالی امثالی مانند رحیمی رویه ای حمایتی در پیش گرفت. هر چند ساده لوحانه است که آن مسئله را با مسئله فیش گیت، مقایسه کرد. چرا که در آن دوران مسئله موردی رخ داده است اما این مسئله در دولت روحانی یک رویه بوده است و دامنه آن بسیار بالا و افراد درگیر با آن به طبع بیشتر بوده اند.

البته در تحلیل این مسئله می توان این نکته را نیز گنجاند که متاسفانه با وجود گذشت 38 از انقلاب اسلامی هنوز شاهد عدم حاکم شدن ساختارها بر رویه ها بوده ایم. در واقع هنوز در روابط و مراودات اجتماعی خود اعتبار و انتفاعات شخصی حاکم بر سازوکار ها و ساختارهای تعریف شده سیستمی است. به بیان ساده تر، هاشمی رفسنجانی به ما هو هاشمی دارای اعتبار است نه به دلیل حضورش در جایگاه های دولتی. متاسفانه این رویه آنجا قریب به فاجعه خواهد شد که بعد از کنار رفتن فرد از سازوکار اجرایی انتفاعات شخصی به دلایل گوناگونی هنوز باقی خواهد ماند و چهره های سیاسی پس از کنارگیری از قدرت تمایل دارند که در قامت کارچاق کن هم چنان به فعالیت خویش ادامه دهند.

البته نباید فراموش کرد که بخش قابل توجه ای انتقادات باید ناظر به سازمان های امنیتی و به خصوص نظارتی کشور باشد. آنجایی که با این دست اقدامات مواجه می شوند نباید مصلحت سیاسی در پیش گرفته و در اقدام خود سبک و سنگین کار را بسنجند. در واقع این سازمان ها فراموش کرده اند که اساساً هویت آنها در نظارت و به اصطلاح عامیانه «مچ گیری» است و در این کار رعایت هیچ مصلحی را نباید در نظر داشته باشند. به واقع این دستگاه ها و سازمان ها در رفتار خود نباید دچار عقلانیت سیاسی باشند بلکه عقل محض قانونگرا مبنای رفتار آنها باشد که متاسفانه تا به اینجا هیچگاه اینگونه نبوده است. و تا زمانی که سازوکارهای نظارتی جمهوری اسلامی دچار پویایی نشوند باید انتظارات این دست جیب زنی های را داشت. از این رو در پاسخ به این سوال که چه کسی مسئول اصلی این فیش های حقوقی است؟ کمی باید با تامل بیشتر جواب داد. شاید همه ما مقصر باشیم و شاید هم...

 

پی‌نوشت:

1- حبیبی. ن. (1375). فساد اداری. تهران: وثقی، ص 15

2- تقوی. ع. (1384). تأثیر فرهنگ سازمانی بر فساد اداری. نشریه تدبیر، شماره181

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۰۹:۴۱
رضا حیدری

این یاداشت برای «خبرنامه دانشجویان ایران» نگاشته شده است

12 تیر ماه سالروز به خون کشیده شدن روح بلند یک ملت است.

12 تیر ماه سال 1367(1988 میلادی) ، پرواز شماره 655 ایران ایر، با شکلیک مستقیم موشک ناو نظامی وینسنیس امریکا بر فراز آب های نیلگون خلیج فارس سرنگون شد و تمامی 290 مسافر آن منجمله 66 کودک و خردسال جان خود را از دست دادند.

جدای از اوج سقاوت و توحش امریکایی ها در این حادثه تروریستی و ضد انسانی، نحوه رفتار عملکرد سیاست مداران دو طرف قابل تامل است. از یک سو، ویلیام راجرز مدال شجاعت دریافت می کند و از سوی دیگر هیچ وقت ایران نتوانست احقاق حقوق حقه خود نماید و امریکایی ها را در این حادثه مسئول نشان دهد.

اما چند سال عقب تر از آن در سال 1362(1983) انفجاری در مرکز تجمع تنفگداران امریکایی در بیروت لبنان رخ می دهد و تنی چند از نظامیان آنها کشته می شوند. اما در این حادثه ایران از سوی دادگاه عالی امریکا مجرم شناخته می شود و حکم به مصادره 2 میلیارد دلار از دارایی ها ایران می دهد.

حمله نظامی طبس، ترورهای اول انقلاب، کمک به رژیم صدام و سازمان منافقین، تحریم های مالی، ترور دانشمندان هسته ای، غارت منابع مالی ایرن، ترور دانشمندان هسته ای کشور و...

وقتی به حادثه ترور دانشمندان هسته ای کشور، مسافران بی گناه پرواز 655،باید نسبت به حادثه گفت به کدامین گناه کشته شدید؟

هر از چندگاهی می شنویم و یا می بینیم که برخی دوستان ناآگاه و منورالفکران هر مسئله ای ریز و درشت اجتماعی را دست آویزی قرار می دهند برای رابطه ای با امریکا و این تعامل را رابطه ای جدید با جهانی نو می دانند. جدای از دلائل منطقی و نظرهای کارشناسی که می توان به آن وارد کرد، گاهی باید منطق را آمیخته با احساسات قلبی خود نمود، اجازه داد حس نیز مجالی یابد. گاهی باید از خود و از دیگران پرسید، آیا این ما هستیم که همیشه ببخشیم و برای شروع تازه یک رابطه، چشم بر روی تمام جنایت های یک دولت وحشی ببندیم؟

فراموش نکردیم که آقای طالبی نماینده دائم ایران در سازمان ملل تنها به این دلیل ویزای حضور در خاک امریکا پیدا نکرد که در تسخیر لانه جاسوسی حضور داشت و یا نداشت. اگر این ترورها و جنایت ها را ملت و دولت ما انجام داده بود رفتار مقامات سیاسی امریکا چگونه بود؟ غیرت، واژه گم شده این روزهای ماست!

وقت این ترورها و جنایت ها کجا بودند همان سازمان های به اصطلاح حقوق بشری که اگر روزی جمهوری اسلامی به دلیل جرم مرتکب شده مجرم داد فغان سر می دهد. البته نباید فراموش کرد که بان کی مون همان کسی است که با اندک تهدید مالی حکام مرتجع عربی، عربستان را از فهرست جنایتکاران جنگی یمن خارج کرد.

این ملت ماست که همیشه باید فراموش کند، چشم ات را ببند بر روی تمام جنایت ها و رنج ها، چشم ات را ببند بر روی تمام تحقیر ها و غرور ها لگد مال شده ات، چشم ات را ببند ای وطنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۴
رضا حیدری

این یادداشت برای هفته نامه «مثلث» نگاشته شده است

هنوز یک سال به ژایان دولت روحانی باقی مانده است اما تمامی جریان های سیاسی در حال تکاپو و آماده سازی جهت حضور و مشارکت در انتخابات ریاست جههوری آینده هستند. اما آن چیزی که فضای انتخابات پیش رو با پیچیدگی همراه کرده است .نحوه عملکرد دولت روحانی است. دولتی که تنها 7/50 درصد آرا را توانست به خود کسب کند با عملکردی نا امید کننده در عرصه اجتماع و اقتصاد از خود نشان داده است و در عرصه سیاست خارجی نیز تنها توانسته است قراردادی نیم بند را امضاء نماید. به هر صورت عملکرد ضعیف این دولت در حوزه کارکردهای اجتماعی و ضعف مفرط آن تاثیری مستقیمی بر نحوه کنش سیاسی سایر جریان های سیاسی در سال آتی دارد. به بیان دیگر در همه رقابت های انتخابات ریاست جمهوری، دولت حاکم خود یکی از بازیگران اصلی بوده و تاثیر شگرفی بر رفتار سایر بازیگران سیاسی داشته است. اما گویی انتخابات پیش رو تفاوت محسوسی دارد چرا که عملکرد ضعیف دولت، اصولگریان را که بازنده دو انتخابات گذشته بوده است را مصر بر بازگشت نموده است و از سوی دیگر نحوه و رفتار سیاسی دولت اعتدال در عرصه سیاست داخلی این مجال را به بدنه اصلاحات داده که پس از فتنه 88  آنها نیز چراغ خاموش و یا حتی در قالب دولت سهامی به سیاست ورزی بپردازند. پیروزی نسبی اصلاح طلبان در دور دهم انتخابات مجلس شورای اسلامی این امید را بیشتر زنده کرده است. هر چه که هست، دولت روحانی خواسته و یا ناخواسته با رفتارهای درست و یا غلط خویش همه جریان های سیاسی را مصر بر مشارکت و به دست گیری قدرت مجریه کرده است.

اما وضعیت دو جریان سیاسی کشور-اصولگریان و اصلاح طلبان- از توازن برخوردار نیست. جریان اصولگرایی پس از اتحاد صورت داده برای انتخابات مجلس شورای اسلامی با طعم تلخ شکست مواجه شد و مجبور به تقسیم بخش قابل توجهی از صندلی های سبز بهارستان با جریان رقیب شده است و از سوی دیگر جریان دوم خرداد سر مست از پیروزی به دست آمده خود را آماده می کند که در یک سطح بالاتر فعالیت های سیاسی خود را سامان دهد.

البته اصولگرایان بعد از شکست ضمنی که در انتخابات مجلس شورای اسلامی خورده اند، نسبت به بازیابی نقاط ضعف خود پرداخته و درصدد هستند که حدالامکان نقصان های موجود در رفتار سیاسی خود را اصلاح نمایند. یکی از ایده های که این روزها از سوی برخی از اصولگریان مطرح شده است، شکل دهی پارلمان اصولگرایی است. به بیان ساده تر، ایجا مکان و تشکیلاتی جهت چانه زنی و اجماعی فراگیر. امری که سالهاست جریان اصلاحات از آن بهره می برد. اما در این بین این سوال مطرح می شود که دلیل طرح این ایده چه چیزی می تواند باشد؟ آیا طیف های سیاسی جریان اصولگرا نمی توانند با یکدیگر دیالگوگ سیاسی ناظر به هدف برقرار کنند؟ یا اینکه این جریان نیازمند یک اتاق فکر برای کنش های کلان خود است؟ و سایر سوالات از این دست.

برای پاسخ به این پرسش باید نحوه عمل و کنش سیاسی جریان اصولگرا را تحلیل نمود. در واقع در آسیب شناسی جریان اصول گرا در حوزه عمل؛ باید دو سطح کنش رفتاری جمعی (در سطح نخبگان) و کنش رفتاری فردی (در سطح بازیگران) دقت نمود و این دو سطح را به صورت جداگانه تحلیل کرد.

در واقع در آسیب شناسی اقدامات عملی جریان اصول گرا در حوزه رفتار جمعی می توان به چند نقصان کلی، اما بسیار مهم و حائز  مواجهه خواهیم شد که مهمترین آن تنوع و تکثر بسیار زیاد مراجع فکری،اجرایی و ستادی است و می توان ایده ایجاد پارلمان سیاسی تلاشی در جهت برطرف کردن همین نقصان در ساختاری تصمیم گیری جریان اصولگریان باشد.

در واقع به دلیل تکثر مراجع فکری و تصمیم گیر در این جریان فرایند اقناع در میان اصولگرایان بسیار طولانی تر از جریان رقیب است و کنش سیاسی به صورت کلان و واحد با چالش های فراوان تری نسبت به رقیب صورت می گیرد. و بدیهی است که این امر اصولگریان را در شرایط حساس و پرالتهاب سیاست دچار ایست می کند. در واقع فرایند «اقناع» و بعد «اجماع» بر روی شخص خاص در دوران ریاست جمهوری- و یا هم نظری بر روی لیستی واحد در فرایند انتخابات شورای مجلس اسلامی؛ به دلیل آنچه که می توان آن را «تورم ساختارهای تصمیم گیر» نامید با کندی و همراه با چانی زنی فراوان همراه است و از آنجایی که در فرایند اقناع باید بیشترین رضایت مندی صورت بگیرد؛ از این رو هرگز نمی توان به یک گزینه مطلوب حداکثری برای نخبگان و بدنه کنش گر دست پیدا کرد. از این رو جریان اصولگرا باید نسبت خود را با این تورم های ساختاری تصمیم گیر روشن نماید و خود را در حوزه تصمیم گیری و تصمیم سازی چابک تر کند.

تنوع و تکثر مراجع فکری تصمیم گیر در جریان اصولگرا، یکی از ریشه های اساسی و ضعف در حوزه عمل است چرا که تکثر در کاندیداها و لیست ها، کنش های فردی نخبگان، روش های گوناگونی رفتاری و تبلیغاتی، عدم وحدت رویه و ادبیات مشترک و حضور بازیگران مستقل و... را متاثر از خود کرده است.

به بیان دیگر و با توجه به تکثر و تنوع مراجع فکری در این جریان در هر دوره شاهد آن هستیم که بخشی از نیروهای سیاسی به صورت تکلیف مدارانه وارد عرصه انتخابات می شوند و همین امر معادلات بازی را به ضرر این جریان رقم می زند که مشهود ترین این اقدامات حضور سه شخصیت اصولگرا در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم بود که در نهایت هیج سازوکار معین و مشخصی برای انصراف هریک از آنان به نفع کل جریان تعریف نشد. این امر در حالی بود که در جریان رقیب تلاش های بی وقفه ای صورت داد که عارف به نفع روحانی کنار رفته و یک کاندید به عنوان نیروی شاخص این جریان به فعالیت ادامه دهد که در نهایت نیز هرچند با رای شکننده، اما پس از هشت سال توانستند سکان قوه مجریه را مجددا به دست گیرند.

نکته قابل توجه در بررسی نحوه کنش سیاسی این دوجریان، که در حوزه رفتارهای سیاسی خرد قابل تحلیل است به عقلانیت صورت گرفته در رفتار سیاسی آنها بازمی گردد. در واقع جریان دوم خرداد در هر دو انتخابات گذشته، قائل و تسلیم به عقلانیت و خرد جمعی حاکم بر سازوکار انتخاباتی خود شد و در این بین حتی یک کاندید مطرح(محمد رضا عارف) به نفع دیگری کناری گیری کرد.(البته کناره گیری عارف از انتخابات ریاست جمهوری هم نشان از سبک بودن سازوکار تصمیم گیری جریان دوم اصلاحات بود و هم نشان دهنده عقلانیت مصلحت گرای سیاسی). این رفتار نشات گرفته از خرد جمعی جریان دوم خرداد به وضوع در انتخابات مجلس و به خصوص نحوه رای های لیستی در تهران قابل مشاهده بود. آنجایی که تکلیف سیاسی در پای منفعت و عقلانیت سیاسی ذبح شد.

در واقع عمده تفاوت رفتار سیاسی این دوجریان را باید در نحوه کنشگری نشات گرفته از عقلانیت حاکم بر رفتار آنها جستجو کرد. اصلاح طلبان با هدف به دست گیری قدرت سیاسی، تمامی راه های ممکن برای آن را ترسیم می نمایند و این در حالی که است که اساساً عقلانیت حاکم بر رفتار سیاسی جریان اصولگرا نه در منفعت سیاسی بلکه پای در دامان سنت دینی و آن چیزی که امروز آن را تکلیف سیاسی می خوانند است.

در واقع در دوگانه مصلحت سیاسی و یا تکلیف سیاسی، بسیاری از معادلات شکل دیگری به خود می گیرند. به بیان ساده تر، از آنجایی که نیروی اصولگرا عمل به تکلیف سیاسی را بر خود واجب می داند؛ این امر امکان تک روی و حضور بدون اتکا به جریان و یا تشکیلات سیاسی را به شدت بالا می برد و مصلحت و عقلانیت سیاسی به حاشیه برده می شوند. البته این امر لزوماً محکوم نیست. اما در کلان قضیه مثبت تلقی نمی شود چرا که سیاست، عرصه کنش ها و مشارکت های جمعی به منظور به دست آوردن بیشترین سود ممکن در بازی قدرت است.

از این رو جریان اصولگرا علاوه از آنکه در حوزه ساخت و یا ساختاری سیاسی- تشکیلاتی خود دچار چالش است که ما آن را تورم ساختارهای تصمیم گیر نامیدیم، در حوزه کنش و اغنای فردی نیروهای کنشگر نیز دچار چالش های جدی است. از این رو ابتدا انتظار می رود که این جریان سیاسی در گام اول بتواند نیروهای سیاسی نخبه خود را به بیشتر به سمت مصلحت سیاسی سوق داده و آنها را از زمین تکلیف های سیاسی بیرون آورد و پس از آن نسبت به شیوه های ساختاری رویه اصلاح را در پیش بگیرد

نکته ظریف اما مهم دیگر که باید در این بین به آن دقت نمود این است که اساساً نحوه کنش نیروهای کنشگر میدانی جریان اصولگرا نیز دارای پیچیدگی بالایی است در واقع کنش فردی نیروهای اصولگرا (نیروی های صف)، علاوه بر اینکه متاثر از فضا جامعه و مقتضیات زمانه اعم از علمیت، تخصص،تعهد و... هست  مضاف بر آن با یک مولفه بسیار عمیق دینی به نام «حجت شرعی و یا تکلیف دینی» نیز همراه است و بازیگران سیاسی و میدانی جریان اصولگرا علاوه بر اینکه در حوزه نظری باید اغناء شوند بلکه در حوزه شرعیات نیز باید برای خود حجت و سندی متقن داشته باشند که رفتار آنها را موجه نشان دهند، حجتی که عمدتا بدون نگاه به یک سیاست ورزی عقلانی و درست پایه ریزی می شود و به جای آنکه «عمل به تکلیف معطوف به نتیجه» را خروجی دهد، «تکلیف مداری صرف» که نه منجر به ادای تکلیف می شود و نه نتیجه را بروز می دهد، این امر از آنجا دارای اهمیت است که کنش جمعی و کلان نخبگان جریان اصولگرا را با چالش جدی مواجهه می سازد. به بیان ساده تر هرچقدر که نخبگان اصولگرا در ساختار خود تغییرات دهند و آن را ساده سازی کرده و به سمت اغنا و اجماع پیش بروند تا زمانی که نتوانند بدنه رای دهنده خود را نیز با ساختار جدید خود همراه کنند با مشکل رو به رو هستند. از این رو تغییر فضای گفتمانی حاکم بر اندیشه سیاسی نیروهای اصولگرا-اعم ازنخبگان و بازیگران- باید از تکلیف مداری صرف به عمل به تکلیف معطوف به نتیجه تغییر پیدا کند.

خلاصه مطلب آنکه اصولگریان در برای انتخابات پیش رو نیازمند اصلاحات جدی در حوزه کنش سیاسی خود، هم در سطح کلان و هم در سطح خرد هستند. از یک سو با تورم ساختارهای تصمیم گیر مواجه اند و از سوی دیگر مولفه های تصمیم گیری نیروهای میدانی اش برای تصمیم و اقدام سیاسی زیاد است. از این رو ایده پارلمان اصولگریان می تواند همان روشی باشد که ساختارهای در هم تنیده اصولگریان را سبک نماید و آنها را برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در موقعیت بهتری قرار دهد

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۳
رضا حیدری

این یادداشت برای هفته نامه «مثلث» نگاشته شده است.

جریان اصلاحات به عنوان یک نیروی منسجم سیاسی-اجتماعی همیشه به عنوان یکی از بازیگران اصلی فضای سیاسی ایران شناخته شده است. اصلاحات بیش از آنکه ظهور یک پدیده سیاسی باشد بیشتر یک پروژه و نه یک پروسه سیاسی بوده است. آن زمانی که جلسات فکری ایدئولوژیک روزنامه کیهان و حلقه کیان وجود داشت تا جلسات بررسی نظریه های سیاسی اندیشه غرب در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، همگی نشان از تلاشی نامنسجم اما هدفمند در تعریف نمودن آکادمیک قدرت و تلاش برای رسیدن به آن بوده است.

در واقع در بازخوانی زمینه های شکل گیری این جریان سیاسی این نکته بسیار عیان است که ساخت آن بیش از آنکه در بطن تحولات اجتماعی و شرایط سیاسی ایران و پاسخی برای آن باشد محصور شده در ساختمان دانشکده های حقوق و علوم سیاسی دانشگاه های تهران بوده است. از این رو زمینه پیدایش این جریان سیاسی نخبگانی بوده است. با توجه به زمینه های پیدایش و زبان علمی و آکادمیک آن و عدم فهم آن توسط جامعه ایران، شبکه سازی نیروهای انسانی توسط این جریان شکل و ساخته شد که بتواند به عنوان مفسر اندیشه های آن در بطن جامعه کنش سیاسی-اجتماعی را بر عهده بگیرد. این شبکه مفسران که اعم از دانشجویان، اساتید دانشگاه تا کارمندان و روزنامه نگاران بوده است در سال های قدرت گیری این جریان سیاسی( سال 76 تا سال 84) در تلاش بودند که علاوه بره‍ژمون نمودن گفتمان آن، ساخت جدیدی از جامعه ایران ارائه دهند و از این رو ساختاری جدیدی بر اساس نیازهای مدرن خود ایجاد نمایند که همانا قدرت گیری و تقویت شدن طبقه جدید (یقه سفیدان-کارمندان) در جامعه ایران بوده است.

در واقع این جریان سیاسی را باید در دو سطح تحلیل و تبیین نمود. یک سطح رفتار های مدیریتی و تفکرات اجرایی خرد، توسط نخبگان آن و سطح دیگر نیز در سطح حوزه اقدامات اجرایی اجتماعی بوده است. این جریان اگر چه در حوزه اندیشه سیاسی با شبکه سازی در راستای ایجاد بدنه اجتماعی برای خود دچار توفیقاتی بوده است و توانسته است جامعه را با زبان و منظور خود آشنا و بدنه مصر اجتماعی برای خود ایجاد نماید اما هرگز در مسئله خدمات و کارکردهای اجتماعی با موفقیت همراه نبوده است. لذا تعریف آنها در این حوزه پسینی است. در واقع در برخورد با معضلات جامعه به دنبال آن هستند که ساختار مناسب را به وجود آورده و یا ساختار موجود را بهبود ببخشند در واقع حل معضل اجتماعی را  به صورت دفعی و خارج از قواعد و ساختار را دنبال نمی کنند. به بیان دیگر حل وفصل نمودن آن را به بعد از ایجاد و اصلاح ساختارها موکول می نمایند. این در حالی است که جریان رقیب-یعنی اصولگرایان دقیقا به عکس این جریان در مسائل اجتماعی کنش می کند.

به بیان ساده تر، اصولگرایان به دلیل آنکه زمینه های فکریشان در بستر کتب و اندیشه ها و نظریات دانشگاهی نیست و اندیشه سیاسی اجتماعی آنها از سنت ارتزاق می کند در بستر اجتماع نیز اقدام به ساختار سازی جدید نکرده است و با استفاده و بهینه سازی از ساختارهای موجود جامعه ایران اعم از مساجد، هیئات (جامعه مدنی سنتی) بیشتر به دنبال رفع و حل مسائل و معضلات جامعه ایران بوده اند و از این رو هیچگاه در حوزه خدمات اجتماعی دچار نقصان نبوده اند. در واقع مردم جامعه ایران همیشه این افراد را در حوزه کارکردهای اجتماعی مورد نیاز خود حاضر و ناظر دیده است و این بدیهی است که «خدمت» به عنوان کاروی‍ژه و برگ برنده جریان اصولگرا در مقابل «نظر و علم» جریان اصلاح طلب از جذابیت بیشتری برای مردم برخوردار باشد.

از این رو در تبیین چرایی فشار اصلاح طلبان به دولت تدبیر و امید در جهت چابک سازی و فعالیت بیشتر دقیقاً برطرف کردن همین نقضان کارکردها و خدمات اجتماعی مد نظر است چرا که تا به الان این اصولگرایان بوده اند که توانسته اند رفع و نقصان معضلات جامعه را در حوزه جرا به خود گره بزنند.

البته لازمه این تغییر و حرکت به سمت اصلاح رویه حاکم توسط جریان اصلاح طلب، ابتدا در سطح نخبگان این جریان سیاسی است که باید اجازه چرخش نخبگان را به نیروهای سیاسی خود داده و اجازه دهند که نخبگان جوان آنها در راس قدرت اجرایی قرارگرفته و نه تنها کنشگر اصلی باشند بلکه خطاهای آنان را نیز نادیده بگیرند. از طرف دیگر باید رویکرد پدرخوانده مابانه خویش را نیز کنار بگذارند.

 هر چند که انتخابات مجلس شورای اسلامی و رفتار اتاق فکر جریان اصلاح طلب به نمایندگان جدید الورود تهران در خصوص عدم مصاحبه بدون هماهنگی، نشان از عدم باور و اعتقاد به چرخش نخبگان در این جریان است.

در واقع می توان گفت که جریان اصلاح طلبان در حوزه اجرایی و رفتار مدیریتی دچار بحران کارگزار-ساختار شده که نیروهای مبدع و موسس این جریان به دلایل گوناگون اجازه چرخش و ورود نیروهای دیگر را به بازی سیاسی نداده و این امر موجب خواهد شد که ساختار سیاسی انها با چالش، نقصان و ناکارآمدی مواجه گردد. کما اینکه تا به حال نیز بدین گونه بوده است. مصداق عالی این عدم چرخش نخبگان را امروز در بدنه هیئت دولت شاهد هستیم که یکی از مسن ترین دولت های بعد از انقلاب است. این افزایش سن بیش از آنکه نشان دهنده نیازمندی جامعه ایران به نیروهای باتجربه باشد، نشان از عدم چرخش نخبگان، انسداد شایسته سالاری بوده که در گذشته توسط این جریان صورت پذیرفته و عملاً امروز این جریان سیاسی استعدا جایگزینی آنان با نیروهای جدیدتر را ندارد چرا که تلاشی در جهت رفع آن انجام نداده است.

از این رو برخی از نیروهای سیاسی جریان اصلاح طلب خواهان آن هستند که دولت با همین مقدار کهولتی که دارد تنها پویاتر و چابک تر شود چرا که می دانند در صورتی که نتوانند کارویژه های خدماتی را به درستی انجام دهند با چالش بسیاری بزرگتری از یک دوره شدن دولت مواجهه خواهند شد و آن چالش و یا خطر بزرگ تر حذف شدن و یا به حاشیه رفتن این جریان سیاسی به عنوان نیروی ناکارآمد است و اگر با این برچسب از سوی مردم از فضای سیاسی کنار گذاشته شوند حضور مجدد آنها در جهت تصدی قوه مجریه به عنوان رکن اجرایی و خدمات اجتماعی کشور با چالش های بسیار جدی و بزرگی مواجه خواهد شد. چرا که هیچ کس به جریانی که توان ارائه خدمات اجتماعی و کارکردی ندارد اعتماد نخواهد کرد.

نباید فراموش کرد که جامعه امروز ایران بیش از آنکه منتظر شنیدن اندیشه های اجرایی جریان اصلاحات و یا دولت باشد منتظر اقدامات اجرایی آن است و بدنه اجتماعی این جریان تا زمانی می تواند از این جریان سیاسی حمایت شفاف و قاطعی داشته باشد که نمونه های از اقدمات اجرایی آن در بطن جامعه را شاهد باشد چرا که به هر صورت این بدنه اجتماعی ولو اینکه مصرترین آن نیز باشد در جامعه زندگی می کند و جدای از نیازهای اساسی و اصلی مردم نیست.

هر چند نباید از این نکته نیز غافل شد که جمع بندی این جریان سیاسی برای پذیریش خدمات اجتماعی از چند سال قبل و با ایجاد وحمایت از موسسات خیریه غیرانتفاعی آغاز شده است و آنها مدخل جدید کنشگری در فضای سیاسی را در این حوزه تعریف کرده اند. در واقع با به دست گیری اقدامات عام المنفعه سعی در پذیریش نقشی اجتماعی-کارکردی دارند که این امر موجبات برخوردهای نزدیک تر با مردم و آشنایی با مشکلات آنها و هم چنین تلاش برای رفع آن کاستی ها را در دل خود داراست که در نهایت این اقدامات اجتماعی-کارکردی منجر به حس اعتماد گروهی و افزایش ارزش و گسترده تر شدن بدنه اجتماعی آنها خواهد شد. این امر هم چنین باعث خواهد شد که بدنه اجتماعی حامی این جریان سیاسی از تنوع و تکثر بالاتری نیز برخوردار شود. در وقع این امر موجبات تعمیق و نفوذ هرچه بیشتر اندیشه سیاسی آنها در لایه های مختلف جامعه خواهد شد. اما در این حوزه هنوز در ابتدای راهند و اصولگرایان به صورت سنتی به دلیل داشتن شبکه های قدیمی تر و ارتباط موثق تر توانسته اند که همیشه اعتماد توده های مردم را بیشتر همراه خویش داشته اند امری که اگر اصولگریان در آن از خود سستی نشان دهند قافیه را به رقیب خواهند باخت

منتشر شده شدر:

هفته نامه مثلث

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۴
رضا حیدری