نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

   نوشته‌هایی با طعم انقلاب اسلامی

    گاه نوشته‌های رسانه‌ای رضا حیدری

بخت عشاق را بد بریده اند.چرا که از ازل تا به ابد،عاشقی را به صبوری پیوند زده اند،زمان محک خوبی است.سره از ناسره در کشاکش صبوری عشاق عیان می شود،اگر نه هر هوسی عشق می شد و به قداست می رسید

 "احترام را به پاسپورت ایرانی بازمی گردانم" این جمله دکتر حسن روحانی در مناظرات قبل از ریاست جمهوری در شبکه دوم سیما است. این جمله به این معنی است که در دولت و یا دولت های قبل عزت ایرانی لکه دارشده است و با توجه به زمین بازی دکتر روحانی در عالم سیاست و نزدیکی وی به دولت مردان سازندگی و اصلاحات یقینا روی تند انتقاد وی به دولت نهم و دهم باز می گشت.

در ورای این صحبت این نکته عیان می گردید که در دوران هشت ساله مدیریت احمدی نژاد بر مسند قدرت سیاستی کشور عزت ایرانیان در فضای بین الملل لکه دار شده است. شاید این تحلیل خالی از واقعیت های عینی نباشد اما به هرسوی انگشت نگاری از ایرانیان در هنگام سفرهای خارجی از سوی کشورهای غربی و عربی صورت گرفته بود و این روند هر چند با پاسخ مشابه دستگاه دیپلماسی وقت روبه رو شد اما واقعیتی تلخ در چند سال گذشته بود.

زیست سیاسی چند سال اخیر دکتر حسن روحانی در حوزه دیپلماسی بوده و اوج آن به پرونده هسته ای و پذیریش دو سال تعلیق هسته ای ایران باز می گردد. از این رو دور از ذهن نیست که ایشان به مسائل سیاست خارجی بیش از سایر عرصه های داخلی اشراف داشته باشند و از اولویت های سیاسی وی اعتبار وعزت به پاسپورت ایرانی را یکی از دغدغه های ذهنی خود بدانند.

بعد از ریاست جمهوری هم روند مدیریت کشور و نوع برخورد و تعامل او کامل نشان داد که دیپلماسی،سیاست خارجی، رایزنی و مذاکره جزئی از وجود او شده است.در مدت چند ماهه ریاست وی بیشتر فضای ذهنی دولت مردان و جامعه معطوف به سیاست خارجه بوده است تا اقدامات اجرایی حساب شد در داخل.

به هر صورت دکتر روحانی مدعی بود که می تواند عزت از دست رفته را به ایرانی و ایرانی بازگرداند و نسخه او هم نه در داخل و نه در توانمند سازی اقتصاد کشور و حتی نه در اتکا به نیروهای داخلی بود بلکه در گفتگو با غربی ها تحقق می یافت.

حال چند وقتی است که دولت نماینده خود را به سازمان ملل معرفی کرده است و از دولت امریکا برای ویزای وی رایزنی کرده است، اما جواب امریکایی ها در مقابل درخواستم دولت دکتر روحانی برای ویزا سفیر دائم ایران در سازمان ملل یک «نه» معنا دار است.

گویا تدابیر دولت برای بازگشت عزت به پاسپورت های ایرانی در پشت درهای بسته به در بسته خورده است! از این رو باید اعتراف کرد که اگر عزت یک دولت به اعتبار پاسپورت های او بود امریکایی های عزت دستگاه دیپلماسی کشور را به سخره گرفته اند.

هر چند که امید است دولت تدبیر و امید راهی بیاندیشند و در مذاکرات خود در گام های نهایی این مسئله را هم ختم به خیر کنند اما در نهایت باید گفت: جناب روحانی عزت را به پاسپورت دیپلمات تان بازگردانید ما بقی مردم پیش کش!

منتشر شده در:

خبرگزاری فارس

خبرنامه دانشجویان ایران

پـایگاه خبری-تحـلیلی 598

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۶
رضا حیدری

کنکاشی کوتاه بر حکومت داری مصدق و اولین دولت مدرنی که تحریم شد

مصدق همان سیاست مدار تکیده اندامی است که بسیاری از مردم وی را قهرمان ملی می دانند .نام او برای بسیاری، هم سنگ کسانی است که در تاریخ نامشان به نیکی یاد می شود.شاید با کمی تسامح بتوان وی را حتی یک استراتژیست زمان خودش هم دانست آنجا که در مقابل امتیاز دهی ها به دول خارجه بحث موازنه منفی را مطرح می کند و بعدها دست زمانه خودش را هم مجری آن می کند.

یقیناً مصدق مردمی ترین و در عین حال پرحاشیه ترین دولت مدرن ایران قبل از انقلاب است که مدتی مستظهر به حمایت مردم ، علما و نخبگان شد و توانست این را به خوبی به آیندگان منتقل کند که بر سر منافع ملی؛جامعه دو هویتی ایران،«اسلامی-ایرانی و مدرن» به راحتی گرد یک میدان جمع خواهند شد.هر چند اقدامات و تندروی های وی منجر به این شد که ابتدا بزرگترین حامی خود یعنی آیت الله کاشانی را از دست بدهد و در ادامه کار با درخواست اختیارات ویژه و تمدید آن نخبگان و در نهایت امر با تعطیلی مجلس ملی هفدهم مردم هم از او ناامید شوند ودر ادامه کار دیگر از او حمایت نکنند.گویی مصدق می خواست با ژست حقوقدان بودن، لیبرال ترین دیکتاتور ایرانی باشد که با سازوکار حقوقی قدرتش را تحمیل کند،راهی که شاید چند قرن پیش از وی ناپلئون آن را پیموده بود.

جدای از گزاره فوق،حرف و حدیث های فراوان در خصوص عملکرد مصدق در مورد مدیریت دولت وی وجود دارد اما آنچه که شخصیت عجیب و مرموز او را قابل تامل تر می کند نوع دیپلماسی اوست.حقوقدان پا به سن گذاشته هیچ چیز عالم سیاست را خارج از کتب حقوق بین الملل تفسیر نکرد،کاری که البته تا حدودی جوابگو هم بود و توانست با ادبیات رسمی خود در ماجرای نفت و شکایت انگلیسی ها از ایران؛ پیروز بیرون آید و قاضی پرونده،رای به برنده بودن او صادر کند.اما این پایان کار مصدق و دولت او نبود.چرا که شاید وی اولین پیروز یک دعوی حقوقی علیه انگلیسی ها باشد اما اولین دولت مدرن ایرانی هم هست که طعم تلخ تحریم را چشید.

مصدق گویی اجماع نقیضین است،چرا که وی میداند باید ایران را مستقل نگاه دارد اما برای حفظ این استقلال به دنبال راه حل از بیرون می گردد.شاید او مرد عمل بود اما هیچ گاه نتوانست مرد سیاست هم باشد. گویی مصدق بعد از تحریم خرید نفت از سوی انگلستان، به سیاست موازنه منفی تبصره ای زد و برای رهایی از انگلیسی ها دست به سوی امریکایی ها دراز کرد.هر چند که هیچ گاه امریکایی های به وی کمک نکردند اما هرگز مصدق هم در ذهن خود تصور نمی کرد که یانکی ها، روزی با همکاری همان انگلیسی ها نقشه براندازی دولتش را بکشند و او پس از کودتای 28 مرداد تا پایان عمر خویش هیچ گاه رنگ آزادی را به خود نبیند و در حبس و انزوا جان بسپرد.

به هر صورت مصدق نه تنها نام خود را به عنوان یک قهرمان ملی ثبت کرد بلکه این رکورد را هم برای خود به دست آورد که اولین دولت مدرن ایران باشد که از سوی دول اروپایی تحریم شده است،تحریمی که ابتدا انگلیس در خصوص خرید نفت ایران انجام داد و بعد از آن امریکا هم تحریم دلار را بر ایران اعمال نمود.این تحریم ها گویی ذهن او را به غلیان انداخت تا این بار نیز او دست به ابتکار بزند و اولین دولتمردی باشد که با دارا بودن منابع نفتی، بودجه را بدون درآمدهای نفت تنظیم کند و بتواند تراز مالی خود را مثبت نگه دارد.

به هر صورت در بررسی اقدامات مصدق چند نکته به خوبی عیان است،اول اینکه دولت مصدق با وجود اینکه یکی از لیبرال ترین دولت های قبل از انقلاب است اما شاهد هستیم که اولین دولت مدرن ایرانی هم هست که تحریم می شود و این تحریم اساسی ترین،سخت ترین و کاری ترین ضربه به ساختار اقتصادی کشور و دولت درآن زمان بود و دلیل اعمال این تحریم سخت بر او؛  نه شعارهای جهانی،نه اقدام های اسلام گرایانه،نه زیرپاگذاشتن قواعد و حقوق بین الملل و ساختارهای حاکم بر جهان و نه دشمنی با قدرت های جهانی و نه جنجال بر  سر به رسمیت شناسی یک رژیم است،بلکه تنها دلیل تحریم دولت مصدق و مردم ایران در آن زمان تلاش او برای استقلال کشورش و دولتش از چنگال استعمار بود و نه هیچ چیز دیگری. از سوی دیگر مصدق این نکته را به خوبی فهمیده بود که باید به سوی اقتصاد بدون نفت برود و آن را به اجرا بگذارد هر چند نباید از پیشتیبانی آیت الله کاشانی و فتاوای حمایتی وی در کمک به دولت چشم پوشی کرد شاید منظور مصدق از این کار اجرای نوعی اقتصاد مقاومتی و حرکت به سمت اقتدار درون زا در حوزه اقتصاد بود هر چند وی در خصوص سیاست های نفتی دولتش دچار اشتباهات فاحشی شد. به هر صورت باید به این نکته مهم اشاره کرد که در بازی سیاست هیچ کشوری منافع خود را قربانی هیچ کشور دیگری نمی کند کاری که امریکا در مواجهه به مصدق انجام داد.شاید مصدق در تخیلات خویش می پنداشت که می تواند به راحتی و با همکاری امریکا، انگلیسی ها را دور بزند و خود،دولت و کشورش را از دست آنها برهاند،این اقدام ساده انگارانه از مصدق بعید به نظر می رسید گویی که او در عرصه سیاست به سورئالیسم دچار شده بود.

به هر سوی شاید بتوان تمام پیام دولت مصدق را به تاریخ همین یک جمله دانست که«استقلال هزینه دارد» حتی اگر لیبرال ترین دولت مدرن باشید.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۵۸
رضا حیدری

برخی می پرسند که چرا مطلب درست و حسابی پست نمی کنی و به قول معرف وبلاگی می نویسی.

 باید اعتراف کنم که«وقتی ذهن لم یزرع شد؛انتظار روییدن از دست نباید»

الغرض:یاد تک تک دوستانی است که خوشی ها و ناخوشی ها،خنده ها و گریه ها رو با هم پشت سر گذاشتیم.

برو بچه های بسیج و انجمن اسلامی مستقل از بچه های همیشه پای کار محبین الحسین از هم کلاسی های عزیز و دوست داشتنی از هم اتاقی های گل از رفیق های خوابگاه و بچه های ترم بوقی!

از همه این رفقا فقط یک چیز برای من باقی مانده است.خاطره ای خوش،یک نوستالژی

کلام آخر:به پایان آمد این دفتر اما حکایت هم چنان باقی است.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۱۸
رضا حیدری

یاد باد آن روزگاران یاد باد.اردوی زیارتی مناطق جنوب.سد کرخه

از راست به چپ:رضا حیدری،مصطفی روحی،مصطفی مولایی و مصطفی گرجی

الغرض:یاد دوستانی که چهار سال دوره خوش دانشجویی را با آنها پشت سر گذاشتیم.هر موقع به این عکس خیره می شوم به ذهنم خطور می کند که انگار«سه مصطفی» دیواره دفاعی برای ضربه ایستگاهی هستند!

و گاهی هم یاد این جمله که«خدایش بیامرزد،انشاالله خاک ایشان بقای عمر شما باشد!»

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۷
رضا حیدری

کتابهایش با بی نظمی خاصی چیده شده بودند.اتاقش هم عجب دنج بود.

خواستم یکی از کتاب هایش را بردارم.بیشترش شعر بود.چندتای هم رمان.برخی هایش هم بوی سیاست می دادند.

-سید!میونم با شعر خوب نیست،هیچ وقت شاعر را نمی فهمم

گفت:مغز شما خشک شده است،از بس که در عالم«سیا-ست»بوده اید.

-شاید،اما... بیش از نظم با نثر بوده ام.داستان طنازی کمتری از شعر دارد و برای فهمیدنش کمتر باید منت کلمات را کشید.

گفت:این طور نیست.با شعر نبوده ای،نخوانده ای-راستی ارشد رو می خونی یا نه؟

-هی!

گقت:قبول نشی چی؟

-هیچ!

آسمان بالای سرم هم چنان آبی ست

و نیلوفر برکه نزدیک خانه مان ، هر روز صبح ، خندان می رقصد

«زندگی جاریست»

زندگی باید کرد!

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۶:۵۳
رضا حیدری

شب پنجم محرم و هوا هم تا حدودی سرد شده بود.هر چند بخشی از سرمای رخنه کرده به بدنم به دلیل گرمی محفل بود.

مسیر هیت تا خوابگاه دانشگاه را پیاده گز کردم.بدون هدف و کمی هم با خیال.پاهایم کمی خسته شده بود و تیر به کمرم می کشیدند.کامل غرق اندیشه های مه آلود ذهنم تا سردر دانشگاه را پیاده آمده بودم.نای راه رفتن نداشتم. سرویس های شبانه، داخل محوطه نبودن.کمی بی قراری و منتظر ماشینی که می خواست ما را به خوابگاه برساند.

نگاهی به گوشی توی جیبم انداختم.یک ساعت و سی دقیقه، فاصله هیئت تا دانشگاه.امشب سریع تر گام برداشته بودم.

هوا سرد اما لطیف بود.سوسوی چراغ ماشین از دور دیده می شد.سرویس نزدیک شد و جلوتر ایستاد.سریع خودم را چپاندم گوشه ماشین.

یک بنده خدایی هم جلو نشست.معلوم بود از ترم پایینی های دانشگاه است.از قد و جثه اش می شد فهمید.فکر کنم اهل یزد بود.

رادیو روشن و زمزمه مداحی می آمد.مشخص بود شور آخر عزاداری است.

دانشجو:هیئت میرداماده درسته؟

راننده:آره.

دانشجو:امشب اونجا بودم.زودتر راه افتادم.

کمی شیشه ماشین را پایین کشیدم تا هوا، فضای پژمرده داخل را نوازش کند.مثل اینکه هوای بیرون سکته کرده بود و  رغبتی برای داخل شدن نداشت.

راننده را میشناختم.زیاد به مزاقم خوش نمی آمد.کمی پرحرف نشان میداد.هیچ وقت مایل نبودم مسیر کوتاه و چند دقیقه ای سردر تا خوابگاه را با یک بحث بیهوده طی کنم.هر چند امشب پسر ترم پایینی زودتر پا پیش گذاشته بود.

راننده:اینکه میگن تاریخ تکرار میشه راسته به خدا؟

همین امام حسین،مگه تکرار نشد.خیلی ها اون زمان درکش نکردن.یعنی کربلا رو باور نداشتن.اینکه میگن با اسب روش دویدن،اینکه سرش رو بریدن.زمان جنگ با چشمهای خودمون دیدیم که عراقی ها چطور بچه های مجروح رو روی زمین دراز کش به خط می کردن و با تانک زیرشون می کردن.زنده ها.

بچه های که اینور بودن نمی تونستن کاری کنن.ما اینا رو دیدم ؛ خیلی ها دیدن؛اینکه چطور بچه ها رزمنده مثل گوشت چرخ کرده از لای شنی های تانک میرختن بیرون.اون موقع با اسب می رفتن روی جسد ها زمان جنگ با تانک.

طرف میگه زمان امام حسین مگه حضرت قاسم چند سالش بوده که بجنگه؟اصلاً شمشیرش از خودش بلند تر بوده.مگه حسین فهمیده چند سالش بود که نارنجک بست به خودش رفت زیر تانک.مگه سیزده سالش نبود.هم سن حضرت قاسم بود.امام خمینی هم بهش گفت«رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت».میگن شمشیرش از خودش بزرگ تر بوده.زمان جنگ مگه همین بچه های سیزده ساله نبودن که اسلحه دست گرفتن.اوایل که فقط ژ3 بود،یک و نیم متر طول اسلحه است. .مگه یه آدم سیزده ساله چقدر قد داره،چند کیلوئه؟ ولی اسلحه دست گرفتن و جنگیدن.حضرت قاسم هم همین طوری جنگید

سرم توی لاک خودم بود.اما حرف های امشب راننده رنگ دیگری داشت.با حرف آخرش کمی گلویم را بغض گرفت.

-دانشجو:آقای راننده روشن کن بریم.

-راننده چشم.بعضی ها میگن،آره توی کربلا این جوری ها هم که میگن نبوده.پس جنگ چی؟جنگ رو که همه دیدیم اصلاً لمسش کردیم.اینم دروغه.اینکه میگن تاریخ تکرار میشه راست به خدا.آقای قرائتی می گفت:زمان امام حسین هم خیلی مسائل رو باور نداشتن.الان هم خیلی ها مسائل رو باور ندارن.

دیگه داشتم به حرف های راننده نچسپ شبهای پیش، کامل گوش می دادم. همیشه آروم و بدون هیجان حرف میزد.با یک لحن صاف یک دست.مثل یک فیلم ملودرام.ولی امشب دلش پر بود.از اینکه کوتاه نیامد و سریع حرف هاش رو ادامه می داد می شد تشخیص داد.

-چند شب پیش،چنتا از دانشجو ها رو سوار کردم.بگو و بخند و... .

شروع کرده بودن به مسخره بازی.گفتم محرمه آدم باید حرمت نگه داره.یکیشون برگشت  و به داشبورد اشاره کرد و گفت: اسم بچت «امیر حسینه»؟

گفتم:نه!روی داشبورد نوشته«امیری حسین». بچم بهم گفته بنویس.هشت سالشه.وقتی رفته بود هیئت برگشته بود و بهم گفت که این رو بنویس.

-دانشجو:بعضیا خیال می کنن با چنتا کتاب خوندن دیگه روشنفکر میشن.واصه همین هیچ چیزی رو قبول ندارن.

-کتاب خوندن خوبه.شریعتی هم روشنفکر بود.دم از شریعتی می زدند.شریعتی کسی بود که کتاب نوشته بود«فاطمه،فاطمه است»؛ننوشته بود فاطمه دختر پیغمبر است و یا همسر علی است.یعنی می خواسته با این اسم عظمت حضرت فاطمه رو نشون بده.امام در مورد شریعتی گفت بود:«شریعتی تقصیری نداره.اون غرب رو دیده بود.داخل رو ندیده بود.شما که داخل بودید باید اصلاح می کردید.» طرف بر گشته به من میگه تو چه می فهمی گامبو!

راننده کمی وزنش بالا بود.بر عکس ماشینش!

-من عصبانی نشدم به یارو گفتم تو چه کاری داری من سیاهم یا سفید؛ یا دماغم بزرگه.تو حرف رو بچسب ببین چی میگم.شریعتی هم مسلمان بود و برای اهل بیت مطلب نوشته.شما اونجای که به درد نمی خوره رو ول کن اونجایی که به درد می خوره  رو بچسب.نه اینکه حقیقت رو نبینی.

از صحبت هاش لذت می بردم.اندازه وسعش چه جواب های متینی داده بود.نزدیک خوابگاه بودیم.به راننده گفتم که دم میدون وایسته پیاده میشم.

-جناب دست شما درد نکنه

هوا همچنان سرد بود.یه چای داغ عجب می چسپید توی این هوا.زیپ کاپشنم رو تا خرخره بالا کشیدم.حرف حرف های راننده رو توی ذهنم مرور می کردم.با خودم می گفتم:

مگه کسی هست که بخواهد منکر کربلا بشه.اصلاً اینجور آدم ها مگر توی خوابگاه ما پیدا میشن؟!

اینکه میگن تاریخ تکرار میشه راست به خدا.آقای قرائتی می گفت:زمان امام حسین هم خیلی مسائل رو باور نداشتن.الان هم خیلی ها مسائل رو باور ندارن.

چقدر حرفهاش به دلم نشسته بود

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۴۴
رضا حیدری

حقیقتاً انتخابات یازدهم و نتیجه آن همه را شوکه کرد.هیچ فردی نمی توانست این نتیجه را پیش بینی کند.شاید تعبیر الجزیزه کامل باشد که گفته بود:ایران کشور غیر قابل پیش بینی است.به هر سوی انتخابات بدون هیچ حاشیه ای برگزار شد و جناب دکتر روحانی به این مسند تکیه دادند.اما بعد ار برگزاری انتخابات بحث های مختلفی به وجود آمد که محور اصلی آنها به حاشیه رفتن گفتمان اصول گرایی بود و این بحث تا حدودی هنوز هم ادامه دارد.هستند دوستان و عزیزانی که در وبلاگ حقیر نظراتی گذاشته و به این موضوع اشاره می کنند و یا در این خصوص سوالی دارند.

آیا گفتمان اصولگرایی به حاشیه رفته است؟

اگر گفتمان اصولگرایی دارای مقبولیت بود پس چرا رای نیاورد؟

بحث در خصوص ریاست جمهوری یازدهم کمی زمان بر و بررسی آن نیازمند تحقیق و مطالعه بیشتر است.اما سعی شد که به برخی از دوستان به اندازه وسع ناچیز سواد خود پاسخ دهم که چرا«گفتمان اصولگرایی»به حاشیه نرفته است و هنوز ادبیات این گفتمان هواخواه دارد.

به حاشیه رفتن گفتمان زمانی صورت می گیرد که گفتمان موجود در جامعه (مثلاً اصول گرایی)،یا مورد اعتماد نباشد،یا در دست رس نباشد و یا خود را بازتولید نکند(به این لینک مراجعه نمایید)

بازتولید،قابل اعتماد بودن و در دست رس بودن(قابل لمس بودن) سه شرط اصلی است که حیات یک گفتمان را تضمین می کند و در صورتی که گفتمان و یا جریانی نتواند هر سه ضلع و یا حتی یک ضلع آن را در اختیار داشته باشد در فضای سیاسی به حاشیه می رود.

 همان طور که اشاره شده است اگر یک گفتمان نتواند سه ضلع را داشته باشد از دایره سیاسی به حاشیه می رود.درست است که اصول گرایی انتخابات ریاست جمهوری را از دست داد اما بیش از 75درصد کرسی های شورای شهر و روستای کشور را به دست آورد.از این رو می گوییم که این گفتمان در میان آحاد ملت جوابگو است و مردم به این دلیل به نمایندگان خود،در شورای شهر و روستا رای اعتماد داده اند.که از ادبیات گفتمان اصولگرایی استفاده کرده اند.لذا اینکه برخی می گویند گفتمان اصولگرایی دارای مقبولیت نیست اشتباه است.لذا رای به آقای روحانی رای به اصلاحات و یا گفتمان دیگری نبود،بلکه رای به یک«کلان شعار»بود.انشاءالله به آن خواهیم پرداخت.


از طرف دیگر این گفتمان در دست رس است.یعنی این که ادبیات این گفتمان در میان مردم وجود دارد.ساده زیستی،عدالت محوری،دوری از اشرافیت،پیشرفت مادی و معنوی،خدمتاین موارد تنها بخشی از کلید واژه های اصولگرایی است که در جامعه وجود دارد.منظور از در دسترس بودن یعنی اینکه مردم ادبیات آن را حس و لمس کنند،می توان ادعا کرد که این ادبیات در جامعه وجود ندارد؟و مورد اعتماد مردم هم نیست؟


هم چنین باید اشاره کرد که در دور نهم انتخابات مجلس شورای اسلامی این گفتمان اصولگرا بود که برنده مطلق انتخابات شد.در حال حاضر اکثریت این مجلس در دست جریان اصولگرا و یا نزدیک به اصولگرا است.لذا این گفتمان همچنان که اشاره شد دارای بدنه مردمی خوبی است و عدم مقبولیت یک حرف ساده لوحانه است که از سوی برخی مطرح می شود

لذا گفتمانی که در مرحله اول مهمترین شورای شهر کشور(یعنی شورای شهر تهران) و در بعد مرحله بعد شورای شهر کشور را فتح کرده است و هم چنین مجلس قانونگذاری را در دست دارد دارای مقبولیت و اعتماد است.از دست دادن کرسی ریاست جمهوری را نمی توان باخت و به حاشیه رفتن یک گفتمان دانست،چرا که به حاشیه رفتن یک گفتمان از سطوح پایین تر جامعه شروع می شود و نفی می گردد مانند شورای شهر و یا مجلس شورای اسلامی.

از طرفی چطور می توان ادعا کرد که مردم به مجلس و شورای شهر اصول گرا اعتماد می کنند اما در انتخابات ریاست جمهوری به کس دیگری رای می دهند؟

حال شاید برای برخی دوستان این سوال هنوز وجود داشته باشد که چطور حسن روحانی ریاست جمهوری را به دست گرفته است؟


باید اشاره کرد بررسی چگونگی ریاست جمهوری جناب روحانی بحث مفصلی است.باید در یک نگاه جامعه شناسانه و با بررسی نیروهای اجتماعی،فاکتورهای زودگذر و پایدار انتخاباتی،چگونگی تشکیل شبکه های اجتماعی،تغییر و هدایت افکار عمومی و ده ها فاکتور ریز و درست مختلف  را مورد ارزیابی قرار داد،اینکه یک فردی که خود را اصولگرا نمی داند انتخابات ریاست جمهوری را از آن خود کند و بعد ما نتیجه بگیریم که گفتمان اصولگرایی به حاشیه رفته است تحلیل اشتباهی است و با کمال احترام باید گفت که یک تحلیل خطی و کودکانه است.


هرچند این را باید پذیرفت که امکان دارد که با از دست رفتن قوه مجریه احتمال تغییر افکار عمومی نیز به وجود آید که توضیح این بحث خارج از حوصله است.لذا مهمترین امری که بسیار مهم است و باید گفتمان اصولگرایی آن را مد نظر بگیرد بحث بازتولید است،یعنی در خصوص دال های پیرامونی خود باید تجدید نطر داشته باشد تا بتواند خود را هم چنان گفتمان هژمونیک جامعه معرفی کند.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۲
رضا حیدری

خدمت در پرتوی عدالت یکی از کلیدواژه های انقلاب اسلامی است که در راستای اعتلای هر چه بیشتر وضعیت کشور و بر اساس تعالیم اسلام عزیز مورد توجه قرار گرفته و سعی تمام مسئولین در گفتار نیز آن بوده است که بتوانند به این امر مهم جامعه عمل بپوشانند.

در نگاه اسلامی خدمت نه تنها یک وظیفه بر دوش مسئول ، بلکه تکلیفی است الهی که بر ذمه خود قرار داده است و در خصوص آن باید پاسخ گو باشد و این جوابگویی در محکمه جمهور ، عقل و شرع است.از  این روست که در جای جای تعالیم اسلامی از قرآن تا احادیث از حق مردم بر حاکم و بالعکس سخن گفته شده است.

در نگاه اسلام ناب محمدی(ص)حکمرانی نه مانندکشورهای مرتجع منطقه و نه مانند مستبدین غرب که در لوای دموکراسی خواهی الیتیستی بر مردم خود حکومت می کنند؛بلکه نگاه از روی رافعتی است که در صورت نبود آن گناهی را مرتکب شده اند که در تعالیم اسلام عزیز از آن به عنوان «حق الناس»یاد می شود و معصیتی است که هیچگاه پاک نخواهد شد مگر اینکه فرد عاصی از جمهور رضایت به دست آورد.

از این رو نگاره های اسلام و معصومین(علیهما السلام)به عنوان اسوه های اجرایی،راه توجیه و ندانم کاری مسئولینی که در لوای دین فرمان روایی می کنند،بسته اند و از این رو باید افرادی که پست های مدیریتی را در اختیار می گیرند خود را با طراز معصومین (ع)هماهنگ کنند و بر اساس الگوهای مدیریتی آنان گام بردارند.

انتخابات ریاست جمهوری نیز مهمترین میدان اجرایی کشور که مسئولین باید خود را باید بر پلن اخلاقی و مدیریتی اسلام منطبق کند.پاسخگویی،همراهی با مردم،ساده زیستی،عدالت محور بودن و تغییر ساختارهای اشتباه از مهمترین مصادیق آن است.زمانی که کسی این مصادیق را به صورت عینی به نمایش گذاشت و در وی وجود داشت می توان گفت که انتظارات یک مدیر اسلامی را داشته و یا به نمایش گذاشته است.

از این رو می طلبد کسانی در گود رقابت ریاست جمهوری حضور یابند که ابتدا مولفه های اسلامی را در خود داشته باشند و ثانیاً مردم به سوی کسانی بروند که می تواند انتظارات یک مدیر اسلامی که قصد دارد رئیس یک جامعه انقلابی و اسلامی را بر عهده بگیرد،برآورده کند.از این رو نمی توان گفت که عرصه ای چون ریاست جمهوری در انقلاب اسلامی گود قدرت طلبی است چرا  قَدِ اِسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ اِبْتَلاَکَ بِهِمْ

*مردم کفایت امور مردم را از تو خواسته،و به خاطر آن تو را در عرصه آزمایش قرار داده است.

(نامه امیرالمومنین به مالک اشتر،نامه 53)

انتشار این مطلب:

خـبـرگزاری فــارس

 

 

 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۸
رضا حیدری

با دوستان در مورد یک فتنه خیابانی دیگر بحث می کردیم و سوالات متعددی هم در این زمینه رد و بدل شد از طرفی برخی از دوستان گاه در قالب پیامک و یا حتی ایمیل نظرات خودشان را اعلام می کردند و محور اصلی صحبت هایشان هم این بود که با رد صلاحیت های صورت گرفته یعنی آقایان «هاشمی و مشایی»احتمالا یک شورش خیابانی را خواهیم داشت لذا تصمیم گرفتم که در چند بخش چرایی اینکه احتمال به وجود نیامدن یک اعتراض فراگیر اجتماعی را توضیح بدهم که مدون شده همان بحث های دانشجویی-خوابگاهی است!


1.حضرات معزز هاشمی و احمدی نژاد دارای یک گفتمان مشترک نیستند.یعنی خواستگاه فکری بدنه این دو جریان کاملاً متفاوت است. از هاشمی رفسنجانی طیف رادیکال اصلاحات تا اپوزیسیون خارج از نظام حمایت می کند و این در حالی است که عمده بدنه حامی آقای احمدی نژاد و یا مشایی(بدنه 14 درصدی حاضر در انتخابات،برا اساس برخی نظر سنجی ها)عموماً معتقد به نظام و چهارچوب های  قانون اساسی هستد لذا نمی توان گفت که این ها یک هم افزایی دارند و مشترکاً وارد یک فاز عملیات خیابانی می شوند.لذا اشتراک این دو جریان برای اعتراض کاملاً منتفی است.
2.بعد از فتنه 88 به شدت بدنه مردمی(توده) حامی جریان اصلاحات که کف خیابان آمد (به عنوان مهمترین جریان حامی هاشمی در فضای فعلی)کاسته شده است و یک اقلیت مصر مانده است که نمی تواند کاری از پیش ببرد چرا که بیرون آمدن این اقلیت این پالس را به بدنه بزرگتر ارسال می کند که این جریان اقلیت به دنبال جنجال آفرینی هستند و عمدتاً از حمایت مردمی داخلی بی بهره خواهند ماند.برای مثال در روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری نزدیک هزار نفر از طرفداران هاشمی تجمع کردند و شعارهای بر علیه جلیلی و برای آزادی موسوی و کروبی دادند.اما دیدم که در بدنه بزرگ مردم(توده)خبری نشد.و تنها اقلیت یک حرکت اعتراضی کرد.همان امری که در 25 بهمن سال89 اتفاق افتاد.
3.باید اشاره کرد که آقای احمدی نژاد و یا مشایی دارای یک بدنه فکری منسجم،با برنامه و دارای پشتوانه مردمی نیستند که دقیقاً عکس آن در میان اصلاحات وجود دارد.یعنی اینکه زمانی شما می توانید  مردم را به کف خیابان بکشید که این جمعیت در حوزه فکری و اندیشه ای با شما کاملاً مشترک باشند  و حاضر باشند برای آن اندیشه حتی زندان ،تبعید و... را هم به جان بخرند اما جریان انحرافی اصلاً دارای این بدنه اکثریت فراگیر و حتی اقلیت مصر نیست به این معنی است که چون این جریان یک جریان دگراندیش در حوزه اسلامی-شیعی است به شدت در میان عموم مردم دافعه دارد.عکس آن در میان اردوگاه اصلاحات هست که یک بخشی از جامعه متوسط جدید(قشر تحصیل کرده و  دانشگاهی)از لحاظ فکری حامی جریان اصلاحات است و برای همین است که تا حدودی جریان اصلاحات توان بازیگری و حتی هزینه زایی در بعد اجتماعی را دارد(برای مثال ایجاد شورش خیابانی)
4.تفاوت حمایت از احمدی نژاد و امثال آقای خاتمی در مورد بالاست.رای 17 و 24 میلیونی مردم رای به شخص احمدی نژاد نبود،بلکه رای به این بود که دکتر احمدی نژاد از ادبیات انقلاب و در زمین و فرش بافته شده انقلاب اسلامی شروع به بازی کرد و چهارچوب های اجرایی و فکری خود را تا حد زیادی به مبانی اصلی انقلاب نزدیک کرد که مورد حمایت مردم قرار گرفت از طرف دیگر رای به احمدی نژاد  در سال 88 رای به خدمات دولت نهم بود نه اینکه مردم رای به ادبیات آقای احمدی نژاد بدهند از این روست زمانی که احمدی نژاد از ادبیات انقلاب اسلامی فاصله می گیرد،و برای مثال دم از بیداری انسانی به جای بیداری اسلامی می زند و در قضیه وزیر اطلاعات کار را به صدور حکم حکومتی می کشاند به شدت در نطر سنجی ها از محبوبیتش کاسته می شود و این یک نکته مهم را منعکس می کند که یکی از دلایل اصلی حمایت مردم از ایشان به دلیل حرکت در مسیر گفتمان امام و رهبری است و فاصله گرفتن از آن به معنی از دست دادن بدنه حامی است.لذا همان طور که اشاره کردم آقای احمدی نژاد یک گفتمان و یا ادبیات مختص به خود را تعریف نکرده است که از آن طریق نیز بتواند برای خود بدنه مردمی تعریف کند تا از آن به عنوان اهرم فشار در مواقع ضروری استفاده کند.(مانند اعتراض به رد صلاحیت مشایی)
5.نکته آخر اینکه در حال حاضر هیچ جریان سیاسی سرمایه اولیه زیادی ندارد که بخواهد از آن به عنوان اهرم فشار استفاده نماید.سران جریان اصلاحات و اتاق فکر آنها بعد از فتنه تا حد بسیار زیادی ایزوله شده اند و این یعنی قدرت فکر و مدیریت از آنها گرفته شده و لذا نمی توانند فضای فعلی و چینش نیروهای خود را مهندسی کنند و از طرفی هم اصلا بدنه و حمایت مردمی به عنوان توده را ندارند که بخواهند در کف خیابان هزینه زایی کنند چرا که در حال حاضر فضا در حالت دو قطبی به سر نمی برد که کار به «استحکاک اجتماعی-شکل گیری تنش و در نهایت اغتشاش» برسد و بخشی از سرمایه اجتماعی کاندیدهای فعلی مشترک است،و صندوق رای بخشی از آنها هم پوشانی می کند و این خود تا حدود زیادی مانع یک لشکر کشی خیابانی است و این نکته را نیز نباید فراموش کرد که اصلاً بهانه ای برای حضور در کف خیابان ها نیست  و هیجان های کاذبی هم در فضای سیاسی شکل نگرفته که بخواهد برای مثال در یک کارناول «سیاسی-خیابانی» تخلیه شود و از طرف دیگر  همه افراد و جریان ها باالتفاق به قانون و نظر شورای نگهبان تمکین کرده اند.البته تا به الان

لذا اساس هزینه زایی در کف خیابان فعلاً(یعنی قبل از انتخابات)منتفی است،هرچند نمی توان در مورد آینده صحبت کرد و باید دید که در دو فرایند«برگزاری انتخابات و اعلام نتایج و بعد از انتخابات»چه اتفاقاتی ممکن است شکل بگیرد.لذا باید این یک ماه را به دقت رصد کرد

این مطلب منتشر شده در:

پایگاه خبری-تحلیلی ایران فردا

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۱
رضا حیدری

سیاست مبارزه برای قدرت است.که آن راه مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند.[1]در میان آوردگاه های سیاسی انتخابات ریاست جمهوری مهمترین عرصه ای است که تمامی جریان های سیاسی تمامی پتانسیل و امکانات خود را بسیج می کنند تا بتوانند ریاست آن را در غبظه خود نگه دارند و یا از دست جناح رقیب بربایند.

به دست آوردن ریاست قوه مجریه این امکان را به هر جریان سیاسی می دهد که علاوه بر پیاده سازی تفکر مدیریتی خود بتواند برای آینده سیاسی جناح خود نیز برنامه ریزی داشته باشد و اقداماتی برای ایجاد هر چه بیشتر و بهتر بدنه اجتماعی(به عنوان عامل اصلی حضور در قدرت) داشته باشند.و ایجاد این شبکه اجتماعی در گروه تئوریزه کردن و نهادینه سازی فضای فکری و گفتمان جناح حاکم در میان لایه های مختلف اجتماعی است؛که منتج به سه گانه«نفوذ-تاثیرگذاری فکری-و در نهایت ایجاد شکل دهی  به یک رفتار اجتماعی»می شود.

از همین روست که با بررسی تاریخی جریان های سیاسی بعد از انقلاب اسلامی،دولت های موفق تر بوده اند که توانسته اند ادبیات خود را به عموم مردم منتقل کنند و آن را به عنوان اولویت های شناخت یک دولت موفق و کارآمد برای مردم تبیین کرده اند.در بین سه جریان اصلی بعد از انقلاب اسلامی(کارگزاران-اصلاح طلبان-اصولگرایان)جریان اصلاحات تا حدودی توانسته است که ادبیات خود را به بخشی از لایه های اجتماعی منتقل کند و از این روست که توانسته است نقش بازیگری سیاسی خود را حفظ کند و جریان های سیاسی مختلف در برنامه های خود درصدی را برای مقابله با این جریان اختصاص دهند هر چند که این بازیگری منتج به دست گیری قدرت سیاسی نشود.

نکته قابل توجه این است که جریان اصلاحات که در حوزه اندیشه یک جریان ترجمه ای محسوب می شود اما به دلیل این امر که 8 سال قدرت سیاسی را در دست داشته است توانسته بدنه اجتماعی را برای خود ساخته و پرداخته کند توانسته وزن خود را حفظ نمایند.از این رو انتخابات ریاست جمهوری به ویژه انتخابات پیش رو برای اصولگریان از اهمیت خاصی برخوردار است چرا که:

*ادامه روند مدیریتی-اجرایی نزدیک به ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بیرون آمدن جریان اصولگرایی است چرا که امکان چرخش به گفتمان های قبل و یا ظهور گفتمان جدیدی وجود دارد

*در صورت پیروزی اصولگرایان می توان به نهادینه سازی گفتمان اصلی انقلاب اسلامی در لایه های مختلف جامعه خوشبین بود و در این صورت دیگر شاهد چرخش گفتمان مدیریتی متفاوت نخواهیم بود

*فرصت تاریخی برای احیا و بازتولید به سایر جریان ها و گفتمان های معارض اصولگرایی از بین خواهد رفت.

از سوی دیگر گفتمان های کارگزاران،اصلاحات و اصولگرایی هر کدام هشت سال بر کشور سیطره داشته اند و این نکته را نیز باید یادآور شد که آن جریانی می تواند برتری خود را اثبات کند و مدعی این باشد که توانسته است توده های مردم را با ادبیات خود همراه سازد که در این دور از انتخابات پیروز از میدان بیرون آید.

اصوگرایان-انتخابات 92 و فرصت ها و تهدیدات پیش رو

در نگاره های پیشین سعی بر این بود تا فضایی ترسیم شود که چرا انتخابات 92 یک فرصت مهم برای اصولگریان است که اگر این جریان سیاسی به درستی نتواند فضای سیاسی و اجتماعی خود را تحلیل کند ضرب آهنگ نزول آن شروع خواهد شد چرا که به حاشیه رفتن در فضای سیاسی به صورت دفعی و یکباره نخواهد بود بلکه ابتدا پالس های اجتماعی از سطوح پائین(انتخابات مجلس و شورای شهر) بر نقد و نفی ادبیات حاکم ارسال خواهد شد.

هر چند که اصولگرایی توانسته است در انتخابات مجلس نهم قاطبه کرسی های را به دست آورد و معرضین گفتمانی خود را به حاشیه براند اما این به این معنی نیست که در فرایند انتخابات ریاست جمهوری نیز همین روند ادامه پیدا خواهد کرد.جریان اصولگرایی توانست که قاطبه مجلس نهم را به دست گیرد و این نشان از اعتماد عقبه اجتماعی به این گفتمان است اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که انتخابات مجلس شورای اسلامی از حساسیت به مراتب کمتری در نزد احاد مردم  برخودار است و تعدد و پراکندی کاندیداها هم از اهمیت آن می کاهد.

اما نکته حائز اهمیت این است که در حال حاضر فضای جامعه در حالت دو قطبی به سر نمی برد و عملاً «غیریت سازی» و رقابت گفتمانی به صورت کامل وجود ندارد که انتظاری وجود داشته باشد که جریان اصولگرایی به حاشیه رانده شود،هر چند که جریان اصلاحات به صورت های مختلفی نیز درصدد بازگشت به فضای سیاسی کشور هستند اما نبض ضعیف این جریان  پالس های یک رقیب گفتمانی قدر را نشان نمی دهد.از این رو انتظار به حاشیه رانی گفتمان اصولگرایی در حال حاضر متصور نیست و فضای سیاسی نیز نشان از ظهور یک گفتمان جدید نمی دهد اما نکته بسیار مهم این است که احتمال زایش یک خرده گفتمان از دورن گفتمان اصلی اصولگرایی وجود دارد که می تواند گفتمان «مادر»را به حاشیه ببرد.

از این رو آنچیزی که می تواند برای گفتمان اصولگرایی در شرایط حال یک تهدید بالقوه قابل تصور است زایش یک خرده گفتمان وابسته است.

اصولگرایی یک گام جلوتر

با بررسی اجمالی شکل گیری و افول جریان های سیاسی بعد از انقلاب به نیجه خواهیم رسید که یکی از عوامل اصلی که موجب به حاشیه رفتن جریان های سیاسی در فضای اجتماعی می شود فاصله گرفتن از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی چه در حوزه مدیریت اجرایی و چه در حوزه ادبیات سیاسی است؛و این عامل را در به حاشیه رفتن دور جریان کارگزاران و اصلاح طلبان به عینه شاهد هستیم.

در واقع ضعف اصلی گفتمان اصلاحات استفاده از ادبیات نخبه گرایانه و انتزاعی مانند:جامعه مدنی،دموکراسی،سنت و مدرنیته و... بود که چون مردمی نبود آحاد مردم با آن احساس هویت نمی کردند و از سوی دیگر کاملاً تئوریک و اندیشه ای محض بود و چون در مابه ازای اجتماعی برای آن در بیرون تولید نشده بود کم کم جریان اصلاحات دچار ریزش بدنه شد.

در این بین هر چند گفتمان اصولگرایی توانسته است در هشت سال گذشته اعتماد مردم را به خود جلب کندو برخلاف جریان اصلاح طلبی جریان اصولگرایی دارای ادبیات مردمی ،توده ای  و فراگیر است اما یک وجه اشتراک با گفتمان اصلاحات دارد و آن نیز «انتزاعی»بودن آن است.کلیدواژه های مانند:عدالت،پیشرفت مادی و معنوی،جامعه توحیدی و... نیز در سطح جامعه برای آن مابه ازایی تعریف نشده است و برای توده های مردم قابل لمس نیست و از سوی مردم یک امر کلی اطلاق می شوند.از همین رو زمانی که مردم شعاری را لمس نکنند و آن را در لایه های اجتماعی و ساحت های مختلف آن مانند:فرهنگ،ورزش،سینما و... مشاهده نکنند نسبت به آن بی اعتماد می شوند و به نوعی دیگر با آن احساس هویت نمی کنند لذا به سوی خرده گفتمان های دیگر رفته و خود را با آن تعریف می کنند.

بازتولید،قابل اعتماد بودن و در دست رس بودن(قابل لمس بودن) سه شرط اصلی است که حیات یک گفتمان را تضمین می کند و در صورتی که گفتمان و یا جریانی نتواند هر سه ضلع و یا حتی یک ضلع آن را در اختیار داشته باشد در فضای سیاسی به حاشیه می رود.

 

اشاره شد که گفتمان اصولگرایی نیز مانند گفتمان اصلاح طلبی در وجه انتزاعی بودن دارای اشتراک هستند و نتوانستند ادبیات خود را به ابزارهای مدیریتی قابل لمس تبدیل نمایند.هرچند که بخشی از ضعف گفتمان اصولگرایی(تبیین ادبیات اصولگرایانه از فکر به عمل)خارج از دست دولت اصولگرایی و به حوزه های علمیه و مراکز اندیشه ای بازمیگردد چرا اصولگرایی داعیه ادامه روند انقلاب اسلامی را دارد و دقیقاً نیز از همان کلیدواژه های استفاده نموده است و این درحالی است که وظیفه اصلی توضیح،تبیین و تولید نرم افزارهای منطبق با ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی در فرمان مقام معظم رهبری در حوزه جنبش نرم افزاری به حوزه های علمیه سپرده شده بود.

اساس ضعف اصولگرایی این بوده است که نتوانست اصول انقلاب اسلامی را به یک نظریه سیاسی تبدیل نماید در حالی که تمام شعارهای آن را سر می داد.

از همین رو به دلیل فقدان نظریه های اسلامی بخشی از نیروهای ارزشی با رتوش اصولگرایی و با شعار مدیریت جهادی نظریه های غربی را محور کار خود قرار داده اند و نمونه آن را در حوزه اقتصاد و توسعه مشاهد می کنیم.از این جهت برای این که فرصت از دست نرود باید نظریه های انقلاب اسلامی تبیین گردند و یا به هر صورتی قدرت اجرایی به دست اصولگریان التقاطی نیفتد چرا که در این صورت یک رجعت به گفتمان های پیشین با رتوش اصولگرایانه را شاهد خواهیم بود.

امری که شاید دال های اصلی گفتمان اصلی انقلاب اسلامی را نیز دستخوش تغییر قرار دهد و آن را به حاشیه براند.



[1] عالم،عبدالرحمن،بنیادهای علم سیاست،نشرنی،تهران 89،ص30

منتشر شده در:

پایگاه تحلیلی-خبری 598

پایگاه تحلیلی-خبری بی باک نیوز

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۳۲
رضا حیدری